14 مرداد سالروز نهضت مشروطیت
نیمۀ پنهان تاریخ
زنان، ضمن همراهی با مردان در آوردن علما به مسجد برای سخنرانی، گاهی مسئولیت حفظ جان آنها را هم بر عهده میگرفتند. حتی زنانی چون همسر حیدرخان تبریزی، با چماقهایی که زیر چادر پنهان میکردند میکوشیدند مانع هرگونه اغتشاشی هنگام سخنرانی شوند.
جنبش اجتماعی زنان اسلامخواه معاصر ایران تحتتأثیر سلطۀ شاهان (فاسقالعمل، نه چندان متمایل به دین و دینداری) و همچنین روشنفکران و فمینیستهای غربزده، زیر گرد و غبار تاریخنگاری طاغوتی و استعماری رنگ و جلای خود را از دست داد و به قدری در ورطۀ اهمال و اجمال افتاد که اکنون به موضوعی تازه و جذاب برای پژوهشهای تاریخی تبدیل شده است.نوشتار زیر به بررسی جنبش زنان معاصر ایران در دوره قبل و پس از مشروطه دستزده است.
فعالیتهای جریان اسلامی زنان، پیش از مشروطه
1٫ جنبش اعتراضآمیز زنان علیه امتیاز توتون و تنباکو:
وقتی خبر تحریم تنباکو رسید شاه اتمام حجتی برای میرزای آشتیانی فرستاده که یا در ملأ عام قلیان بکشد یا به عتبات برود، زنان مصمم شدند مانع از تبعید مجتهدشان شوند و بنابراین دستهدسته به سوى محلۀ سنگلج حرکت نمودند و در دارالشرع اجتماع کردند. این در حالی بود که بیشتر آنها بر روی سرشان لجن مالیده بودند و با فریاد یاعلی و یاحسین ناله میکردند.
جمعیت برای رسیدن به ارگ میبایست از میان بازار عبور میکرد. زنان وقتی به سبزهمیدان رسیدند، به بازار ریختند و هر دکانی که باز بود بستند. اگر کسی هم سرپیچی میکرد، دکانش در معرض غارت قرار میگرفت. پس از آن جمعیت مرد و زن با گریه و زاری و فریاد وااسلاما، واشریعتا به ارگ رسیدند. مردانى که پیش از زنان در سنگلج و دارالشرع گرد آمده بودند به دنبال زنان راه افتادند.
برخى از مردان براى مراقبت از آنان، در اطراف زنان راه مىرفتند. زنان در میدان ارگ داد و فریاد کردند، بهگونهاىکه شاه را وحشت فرا گرفت. زنان همچنان فریاد مىزدند: «اى خدا مىخواهند دین ما را ببرند، علماى ما را بیرون کنند، تا فردا عقد ما را فرنگیان ببندند، اموات ما را فرنگیان کفن کنند و دفن کنند، بر جنازۀ ما فرنگیان نماز بگذارند. نایبالسلطنه کامرانمیرزا، با ملایمت به آنها مىگفت: همشیرهها، فرنگى را بیرون مىکنیم، هیچیک از علما را نمىگذاریم بیرون بروند، خاطرتان جمع باشد و… اما پیشازآنکه سخن وى به پایان برسد، زنان او را با داد و فغان فرارى دادند».
به جمعیت زنان اطلاع دادند امامجمعۀ منصوب شاه، به تهدید مردم مشغول شده است؛ ازهمینرو، زنان به مسجد شاه رفتند و او را از منبر به زیر کشیدند و سپس به میدان ارگ بازگشتند. شاه بار دیگر با ارسال پیغام آنها را به آرامش دعوت کرد، اما زنان فریاد مىزدند: ما شاه نمىخواهیم.
دراینمیان، زنان وزیر دربار را، که به آنها گفته بود چرا دیگر به خانههایتان نمىروید، به باد کتک گرفتند و به نایبالسلطنه که بار دیگر به قصد متفرقکردن زنان آمده بود، حمله کردند و او را به عقبنشینى و فرار به داخل عمارت سلطنتى وادار نمودند. یکى از زیردستان نایبالسلطنه، زمانی که وضع را اینگونه دید، به دستهاى از سربازان، که به بىپدران معروف بودند، دستور شلیک داد. عدهاى از مردان و زنان کشته شدند. پس از آن، مردم به دستور علما متفرق شدند، اما روز بعد دوباره بازگشتند و این کار تا لغو قرارداد توتون و تنباکو ادامه یافت.
در تبریز زنان به رهبری زنی به نام زینبباجی در اعتراض به قرارداد یادشده، درحالیکه چادرنمازهایشان را به کمر بسته بودند، بازار را تعطیل کردند و در حدود بیستهزار نفر مسلح، به شاه تلگراف کردند که امتیاز را نمیپذیرند. مأموران بارها کوشیدند بازار را باز نگاه دارند، اما هر بار گروه زینب، با اسلحه و چماق، مانع از بازشدن بازار مىشدند و این کار را تا لغو قرارداد ادامه دادند.
در شیراز، زنان در کنار مردان به اعتراض عمومى دست زدند. زمانىکه حکمران شیراز، روحانى مبارز سید علىاکبر فالاسیرى را بهخاطر سخنگفتن علیه قرارداد، دستگیر و تبعید کرد، نزدیک سه الى چهارهزار زن و مرد در شاهچراغ جمع شدند و تعدادى از آنان، بازار را بستند. زنان ایلاتى اطراف شیراز هم همراه و همگام با مردان، همهروز تلگرافهاى تهدیدآمیز به تهران مخابره مىکردند.علاوه بر عموم زنان، زنان حرم شاهی نیز در تحریم تنباکو شرکت کردند و حکم آیتالله میرزای شیرازی اندرون شاهی را نیز تحتتأثیر قرار داد.
2٫ ماجرای گریبایدوف:
گریبایدوف بر پایۀ مادۀ سیزدهم عهدنامۀ ترکمانچای برای بازگردان اسرای زن، فرمان داد اسرای زن روسی را که به همسری و کنیزی مردان ایرانی درآمدهاند بیاجازۀ شوهران و صاحبانشان نزد او ببرند تا خود از آنان بپرسد که آیا از روی رضا و رغبت در ایران میمانند یا اینکه میخواهند به وطن خود بازگردند.
از جملۀ این زنان، دو اسیر گرجی بودند که دین اسلام را پذیرفته بودند. کنیزان به گریبایدوف گفتند که مایلاند در تهران بمانند و به هیچ روی قصد بازگشت به گرجستان را ندارند، اما با وجود این، گریبایدوف تصمیم گرفت همۀ این زنان را چند روزی در سفارت نگاه دارد تا شاید بتواند آنان را تشویق کند که به کشورشان بازگردند.
به درازا کشیدن اقامت زنان، برخلاف میل شخصی آنان بود و شوهرانشان را هم نگران میساخت؛ ازاینرو آیتالله میرزا مسیح، مجتهد معروف تهران که درخواستهایش از دولت قاجاری و سفارت روسیه در تهران، برای رها کردن این زنان رد شده بود، فتوا داد: «تکلیف است بر هر مسلمان تا هممذهبان خود را از دست کافران نجات دهد». اینگونه بود که مردان و زنان، که غیرت دینیشان به جوش آمده بود، به سوی سفارت روسیه رفتند، اما قزاقهای حافظ سفارت، به سوی آنان آتش گشودند که در پی آن جوان چهاردهسالهای به شهادت رسید.
پس از آن مردم به درون سفارت هجوم آوردند و هر کسی را که مانع آزادسازی زنان بود کشتند؛ حتی گریبایدوف را با خنجری از پای درآوردند. از این ماجرا، فقط مالتسف، منشی سفارت، که پنهان شده بود، جان سالم به در برد. رقم کشتههای روسی را در این ماجرا بین 35 تا هشتاد نفر بر شمردهاند.
3٫ قحطی 1288:
در زمستان سال 1288ق قحطی سختی در ایران روی داد، بهگونهای که قیمت نان چند برابر افزایش یافت. نانواییها هم کم نان میپختند، اما همان نان اندک را فقط به آشنایان خود میفروختند. زنان در این دوره نانآور خانه نبودند، ولی گرسنگی فرزندان آنها را به خیابانها کشاند تا فریاد اعتراض خود را به گوش شخص شاه برسانند.
شاه از شکار باز میگشت که با کمال تعجب جمعیت زیادی را در مقابل دروازههای شهر مشاهده کرد: «وقتی ناصرالدینشاه کمی نزدیکتر آمد با حیرت متوجه شد که این عده، حدوداً پنج شش هزارنفری، زنان چادری هستند، این زنان به عنوان عزا و ناراحتی، گل به سر خود زده و روبندههای صورتشان را باز کرده بودند … زنان جلوی اسبهای کالسکه را گرفتند از قحطی و کمبود نان به شاه شکایت کردند و فریاد میزدند ما و بچههایمان گرسنهایم، چند روز است نان پیدا نکردهایم و به جای نان آشغال و کثافت خوردهایم. شاه که سخت نگران و درعینحال عصبانی شده بود، به آنها وعده داد که فوراً به شکایتشان رسیدگی خواهد کرد و به محض رسیدن به قصر خود دستور خواهد داد که به مردم نان برسانند. وعدههای شاه زنان را کمی آرام کرد، راه دادند و کالسکه به سرعت وارد قصر شد».
زنان، که از همراهی شاه ناامید شدند، روز بعد بار دیگر اجتماع کردند. این بار شاه سربازان و توپچىها را وارد عمل کرد، اما در بین زنان، عدهاى بودند که شجاعانه به سربازان و نظامیان حمله کردند. مأموران به زحمت جلوى زنان را گرفتند. براى متفرق ساختن زنان گوش چند نفر از مردان معترض را بریدند. در پى آن، زنها متفرق شدند، اما آنچه به آرام شدن نهایى شورش نان کمک کرد، دستور شاه به بزرگان شهر برای برپایی جلسهای در خانۀ نصرتالدوله بود. طی این جلسه میرزا موسى، وزیر دارالخلافۀ ناصرى را، که گفته مىشد با نانواها سروسرى داشت، از کار برکنار کردند و امور نانوایان را به ملکالتجار واگذار نمودند. علما موضوع را پایانیافته تلقى کردند و از زنان و مردان خواستند تا به غائله خاتمه دهند.
همزمان با تهران، کمبود نان در تبریز هم سبب شکلگیری غائلهای شد که در آن حدود سههزار زن چوببهدست به رهبرى زینبباجى علیه ناتوانى دولت در تأمین نان شهروندان به اعتراض دست زدند. هشت زن جان خود را در تیراندازى دولتیها از دست دادند و تعدادى هم زخمى شدند.
زینبباجى با شناسایى انبارهاى گندم احتکارشده، به آنها حمله میکرد و گندمها را میان مردم تقسیم مىنمود. یکى از این انبارها، انبار والى آذربایجان بود. طی حملۀ گروه زینب به این انبار، سی نفر کشته و شصت نفر مجروح از دو طرف بر جاى ماند. سرانجام والى، با پناهبردن به خانۀ ولیعهد، تسلیم شد و از مبارزه با گروه زینب دست برداشت و انبار گندمش به دست زینبپاشا افتاد.
فعالیتهای جریان اسلامی زنان، در دورۀ مشروطه و پس از آن
1٫ حمایت از علما:
هنگامی که علاءالدوله (حاکم تهران) برخی بازرگانان را به بهانۀ گرانی قند به فلک بست، مردم در اعتراض به ظلمی که به این عدۀ بیگناه شد، مغازهها را بستند و در مسجد شاه تحصن کردند. علما نیز از این اقدام حمایت کردند. عینالدوله (صدراعظم) دستور داد مردم و علما را متفرق کنند که به ضرب و شتم مردم و وعاظ و هتک حرمت به علمای متحصن منتهی شد؛ از همین رو آنها به حرم حضرت شاه عبدالعظیم پناه بردند و در آن مکان متحصن شدند. نمایندگانی از سوی علما برای مذاکره دربارۀ تأسیس عدالتخانه نزد عینالدوله آمدند. او به آنها اجازۀ بازگشت نداد که در پی آن، مردم بار دیگر شورش کردند و بازار را بستند.
در همین گیرودار شاه به میهمانی خانۀ امیر بهادر (وزیر جنگ) میرفت که دو زن عریضههایی به شاه دادند. شاه پس از ورود به خانۀ امیر بهادر، آن دو عریضه (نامه) را گشود و خواند و به فکر فرو رفت. خلاصۀ آن دو نامه عبارت بود: «ای کسی که تاج سلطنت را بر سر تو گذاردهایم و عصای سلطنت را به دست تو دادهایم، بترس از وقتی که تاج را از سر تو بگیریم».
زنان به هنگام بازگشت شاه راه را بر او بستند و بر گرد کالسکۀ او جمع شدند و فریاد زدند: «ما آقایان و پیشوایان دین را میخواهیم، ما مسلمانیم و حکم آقایان را واجبالاطاعه میدانیم، عقد ما را آقایان بستهاند، خانههای ما را آقایان اجاره میدهند، تمام امور ما در دست آقایان بوده و هست، چطور راضی شویم علما را نفی بلد و تبعید کنید؟! ای شاه! وقتی روس و انگلیس با تو طرف شوند ملت ایران به حکم این آقایان جهاد میکنند».
پس از حوادثی از این دست، شاه به عینالدوله دستور داد خواستۀ علما را بپذیرد و آنها را به تهران بازگرداند، خود نیز فرمانی برای تأسیس عدالتخانه صادر کرد. هنگامیکه عینالدوله کوشید بهزور علما را بازگرداند و برای این منظور امیربهادر و تعدادی از تفنگچیان را به حرم حضرت عبدالعظیم فرستاد، زنان با رفتن به بالای بامهای صحن حرم، آماده بودند تا در صورت هتک حرمت به مرقد یا علما، تفنگچیان را سنگباران کنند. این اقدام جسورانۀ زنان باعث شد نیروهای حکومتی بینتیجه به تهران بازگردند.
از اقدامات دیگر زنان، تلاش برای حفظ جان علما بود؛ به بیان دیگر، زنان، ضمن همراهی با مردان در آوردن علما به مسجد برای سخنرانی، گاهی مسئولیت حفظ جان آنها را هم بر عهده میگرفتند. حتی زنانی چون همسر حیدرخان تبریزی، با چماقهایی که زیر چادر پنهان میکردند میکوشیدند مانع هرگونه اغتشاشی هنگام سخنرانی شوند.
2٫ حمایتهای مالی:
اواخر سلطنت مظفرالدینشاه، دولت مشیرالدوله تصمیم گرفت برای تأمین برخی مخارج دولتی و کشوری، از دولت روس و انگلیس وامی با سود هفت درصد دریافت کند. این تصمیم با مخالفت مجلس و مردم روبهرو گشت؛ در نتیجه دولت از اجرای تصمیم خود منصرف شد و مجلس برای اینکه پول کافی برای دولت فراهم کند تأسیس بانک ملی را به تصویب رساند. زنان در فراهم آوردن پول و تأسیس بانک فداکارانه شرکت کردند؛ برای مثال روزی در پای منبر سیدجمال واعظ در مسجد میرزا موسی، زنی به پا خواست و چنین گفت:
دولت ایران چرا از خارجه قرض کند؟ مگر ما مردهایم؟ من یک زن رختشوی هستم. به سهم خود یک تومان میدهم. زنهای دیگر نیز حاضرند. همزمان با آن، زنان دیگر گوشوارهها و النگوها و گردنبندهای خود را فروختند و آن را برای تأسیس بانک دادند. این مسئله فقط مختص تهران نبود، بلکه زنان شهرهای دیگر هم در آن مشارکت کردند.
مساعدت مالی زنان در انقلاب مشروطه به کمک آنان در تأسیس بانک ملی محدود نماند، بلکه زمانی که مبارزان مشروطه برای تأمین هزینههای مقاومت و خرید اسلحه با مشکل مالی روبهرو شدند، زنان نیز با فداکاری و ایثار و فروختن جواهرات یا وسایل خانه به کمک آنها آمدند؛ از جمله پس از فتح اصفهان به دست سواران بختیاری، عدهای از زنان به انجمن ایالتی اصفهان رفتند و زیورآلات خود را هدیه کردند. در این میان، زنی کاسهای مسین را که تنها دارایی او بود به مشروطهخواهان تقدیم کرد.
3٫ مبارزات تبریز:
در 23 جمادیالاول 1326ق به دستور محمدعلیشاه مجلس شورای ملی به محاصره درآمد و به توپ بسته شد. پس از تعطیلی مجلس، مخالفان محمدعلیشاه در تبریز، آن شهر را به جبهۀ جنگ تبدیل کردند و به مقابله با وی برخاستند. در این جبهه ستارخان و باقرخان رهبری را برعهده داشتند، اما برای نخستینبار بود که از حضور زنان در جبهههای نبرد سخن گفته میشد. زنان تبریزی با لباس مردانه در مقابل قوای مرکزی در محلههای گوناگون تبریز جنگیدند.
روزنامههای این دوره همزمان به این اقدام اشاره کردهاند؛ برای مثال روزنامۀ «حکمت» نوشت: «تاکنون اشتراک زنهای ایرانی در جنگ با مردها دیده نشده بود، ولی امروز در میان مجاهدان زنهای روباز دیده شد که مسلحانه در جنگ بودند. فقرۀ مهم که در آنجا دل مردم را به درد آورده بود و نقل مجالس شده است پیدا شدن نعش 27 شیرزن تبریزی در میان مقتولین روز 18 رمضان است که این شیرزنان در آن روز رخت مردانه پوشیده و مردانه جنگیدند تا به درجۀ شهادت رسیدهاند».
روزنامۀ انجمن نیز در گزارشی با عنوان «انقلاب و نسوان تبریز» نوشته است: «در محاربات سابقی اجساد شیرزنان مسلح در میدانهای جنگ امیرخیز و خیابان میان شهدای حریت پیدا شده است. به موجب استخبارات صحیحه و اطلاعات موثّقه که در دست داریم هستند زنان شیرافکن در یک نقطۀ مهمۀ شهر که به کار جنگ با تغییر قیافت به یک مهارت به خصوصی که در کار تیراندازی دارند سینۀ دشمن را میشکافند و آتش به فرق نامردانۀ سپاه یزید میبارند».
کریم طاهرزاده بهزاد که خود از ناظران وقایع تبریز بوده در کتابش با عنوان «قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت»، مشاهدات خود را شرح داده و دربارۀ حضور زنان در نبردهای تبریز نوشته است: «روزی در انجمن حقیقت میخواستند یکی از زخمیها را زخمبندی بکنند، مجروح اصرار میکرد که لباس او را نکنند و بگذارند جان بدهد.
تعجب کردند، بالاخره ستارخان نصیحت کرد که موافقت بکند تا زخم او را ببندند. مجروح از روی ناچاری گفت من مرد نیستم و دخترم و میل ندارم لباس از تن بکنم و ستارخان منقلب، چشمانش پر از اشک شده گفت (قزم من دیری اولا اولا سن نیه داویه گتدون) دختر! من که هنوز زنده هستم تو چرا به جنگ رفتی».
4٫ مبارزه با اولتیماتوم روسیه:
مجلس دوم در 1288 افتتاح گردید و بىدرنگ یکى از کارهاى خود را سروساماندادن به امور مالیۀ کشور اعلام کرد؛ ازاینرو، دولت تصمیم گرفت مستشار خارجى استخدام کند. با توجه به همین هدف، مورگان شوستر امریکایى به ایران دعوت شد و در مقام مسئول امور مالیۀ کشور و با اختیارات وسیع کار خود را آغاز کرد. روسها با حضور شوستر در ایران به مخالفت برخاستند و در پى آن، ارتش خود را به بندر انزلى فرستادند و تهدید کردند اگر شوستر از ایران اخراج نشود، ارتش تزارى مستقر در رشت به سوى قزوین و تهران حرکت خواهد کرد.
به دنبال اولتیماتوم دولت روسیه، فریاد مردم، از جمله زنان اصفهان، قزوین، آذربایجان و تهران، از هر سو برخاست و حتى زنان هندى در همدردى با زنان ایرانى، صداى اعتراض خود را بلند کردند. در تهران، حدود پنجاههزار نفر ضمن اعلام اعتصاب، به خیابانها ریختند. هزاران زن درحالىکه مىگریستند و بعضى از آنها کفن پوشیده بودند، آمادگى خود را براى جنگ با روسیه و دفاع از کشور اعلام کردند. بدرالملوک بامداد دراینباره نوشته است: «هزاران زن ایرانى در تظاهرات گردآمدند و بعضى از آنها بر فراز دیوار یا سکویى رفتند و براى مردم سخن گفتند و بر ضرورت دفاع از انقلاب پاى فشردند و از مجلس خواستند که در برابر تهدیدهاى خارجى بایستد».
زمانىکه خبر تصمیم سرى و محرمانۀ مجلس مبنى بر تسلیمشدن در مقابل اولتیماتوم روسیه افشا شد، زنان به اقدامی متهورانه دست زدند. شوستر این اقدام را اینگونه توصیف کرده است: «سیصد زن محجوب ایرانى از خانههاى خود بیرون ریختند و آهنگ پارلمان کردند. بسیارى از ایشان با خود سلاح داشتند که در آستین و زیر دامن خویش پنهان کرده بودند.
سپس در برابر مجلس گرد آمدند و خواستار ملاقات با رئیس مجلس گردیدند و درنتیجه، تنى چند از ایشان به درون پارلمان راه یافتند. زنان سلاحهاى خود را به نمایش گذاشتند و پرده از چهره برگرفتند و به رئیس مجلس اخطار کردند که اگر او و همکارانش، لحظهاى از اجراى وظایف خود، که همانا پاسدارى از آزادى و حیثیت مردم ایران است، غفلت ورزند، در آن صورت، ما زنان، نخست شوهران و پسران خود و سپس خود را از میان بر مىداریم».
زنان حتى پا را از این فراتر گذاشتند؛ چنانکه در حمایتى آشکار، جماعتى از زنان فقیر به پارک اتابک رفتند تا به شوستر بگویند چون ادارۀ خزانۀ تحت امرش، پول درخواستشده از سوی ارتش را نمىپردازد، دولت و ارتش با وى مخالفاند.بهرغم همۀ این تلاشها، دولت و مجلس اولتیماتوم روسیه را با اندکى تغییر در مفاد آن پذیرفتند و حتى به پیشنهاد اعضاى دولت، مجلس منحل گردید. با بستهشدن مجلس، دستاوردهاى دیگر انقلاب مشروطه نیز در معرض سقوط قرار گرفت.
5٫ مبارزه با استعمار و تحریم کالاهای بیگانه:
پس از اعلام حملۀ روسیه به ایران، که با توافق و رضایت انگلیس انجام شد، زنان براى انتقامگرفتن از دولتهاى اروپایى، به قهوهخانهها رفتند و از صاحبان این اماکن خواستند یا مصرف شکر اروپایى را متوقف کنند یا قهوهخانهها را ببندند. افزونبراین آنها استفاده از کالسکۀ اروپایى را، که بیشتر وسیلۀ انتقال زنان بود، تحریم کردند. روزنامۀ «ایران نو»، در گزارش از اقدامات زنان در تحریم کالاهاى خارجى، این اقدام را با عنوان مردانگى زنان ستود.
6٫ مبارزۀ مسلحانۀ زنان دشتستان در برابر حملۀ انگلیس:
انگلیسیها، بارها به مناطق جنوبی ایران حمله کردند. آنها در زمان محمدشاه جزیرۀ کیش را تصرف نمودند و بوشهر را به محاصره در آوردند، ولی سرانجام مجبور شدند عقبنشینی کنند. در دورۀ ناصری، بار دیگر قوای انگلیس به بوشهر حمله کردند که البته این بار آن را به اشغال درآوردند. مرحلۀ سوم حملۀ انگلیسیها در زمان جنگ جهانی اول و اشغال ایران به دست نیروهای دول متفق و متحد (دورۀ احمدشاه) روی داد که اوج مبارزات تنگستانیها و دشتستانیهای بوشهر در دفاع از کشور ایران بود که این فداکاری، هنوز بارقههایی از امید به مشروطه را زنده میکرد؛ گرچه انگلیسیها به کمک عوامل داخلی، سرانجام قیام را سرکوب کردند. مردان و زنان جنوبی با کمترین امکانات، بیشترین مقاومت را نشان دادند.
از جملۀ این مقاومتها، حملۀ تعدادی از زنان دشتستانی به قوای دشمن است. ماجرا از این قرار بود که حدود پنجاه زن دشتستانی، که از گستاخی دشمن سخت به ستوه آمده بودند، در کوه گیسکان به استقبال مرگ و شهادت رفتند و تا پای جان از آب خاک و حیثیت ملی ایران دفاع کردند. آنها، زمانی که نیروهای دشمن در آستانۀ بازگشت پیروزمندانه بودند، اسلحۀ برجایمانده از شهدای خویش را برداشتند و انگلیسیها را به گلوله بستند.
عدهای از مردان بوشهری با استفاده از این موقعیت، خود را از بند دشمن رها کردند و به صفوف زنان جنگجو پیوستند. این جنگ و رزم دلیرانه چنان صفوف دشمن را به هم ریخت که آنان را واداشت با دادن تلفات بسیار عقبنشینی کنند. زنان گیسکانی کشتههای دشمن را دفن نکردند تا استخوانهای آنان، سالها در محل نبرد باقی بماند و مایۀ عبرت این و آن شود.
نکتۀ جالب دیگر در رفتار این زنان آن بود که بهرغم آنکه در آن وضعیت، هیچ خانوادهای نبود که عزیزی را از دست نداده باشد و در غم آن داغدار نباشد، هیچ زنی برای مرگ پدر، شوهر، برادر و فرزند خود نمیگریست تا دشمن از غم و ناله و ناتوانی آنان خرسند نشود. البته تأثیر اقدام زنان دشتستانی به همین جا پایان نیافت، بلکه شجاعت آنها در جنگ با انگلیسیها و صبرشان در مصیبت از دست دادن خویشان و نزدیکان، موجی از عشق به وطن و دین را در دل مردان آن دیار پدید آورد تا اندازهای که مردان دلاور بوشهری با شبیخونهای گاه و بیگاه هرگز نگذاشتند که دشمن در خطۀ جنوب احساس امنیت کند.
7٫ مناظرۀ زنی محجبه با مهرانگیز دربارۀ حجاب:
کم کم با استقرار مشروطه آنچه شیخ فضلالله مکرر به آن تذکر داده بود اتفاق افتاد و روشنفکران غربزدهای که تا پیش از این با حفظ تقیه میکوشیدند با مردم همراه شوند روز به روز فاصلۀ خود را با عقاید مردم بیشتر کردند. جریان فمینیستی نیز متأثر از همین رویکردها کم کم تقویت شد که نمونۀ آن اشعار ضد حجاب بعضی از زنان شاعر، بهویژه فرنگرفتهها و غربزدهها، و مبارزۀ فرهنگی آنها برای بیحجابی است. زنی به نام مهرانگیز در همان سالها اشعاری در ستایش بیحجابی سرود که سخت وقیحانه و بیشرمانه بود. سه بیت از شعر او چنین است:
تا به کی در کفن تیره بود پیکر ما/ شیخنا بهر خدا دست بدار از سر ما/ شیخنا این همه تزویر مکن مکر بس است/ کس ندیده است که گل پردهنشین در بر ما/ ای ثمیندرّه بکن تیرهکفن از سر خود/ چون سبب گشته سیهرویی از این چادر ما
در شعر او حملات اصلی متوجه روحانیت است. خراسانی نوشته است: «بهحمدالله زنی عفیفه و محجبه جواب اشعار کفرآمیز مهرانگیز بیتمیز را داده و آن اشعار این است:
شوخکا شور مینگیز در این کشور ما/ مفکن چادر ناموس و حیا از سر ما/ شیخ ناکرده ز خود حکم بپوشیدن رو/ زان که او را نسزد تا که بود مهتر ما/ گول مردان هوسباز مخور مهرانگیز/ هدف تیر ملامت منما پیکر ما/ همچو گل غنچه بباید که بپیچیم به خود/ ورنه باد هوس آزرده کند گلپر ما/ این کفن نیست که بر پیکر ما گشته محیط/ برج ناموس بود مهر امین اختر ما».
چهرههای شاخص جریان اسلامی زنان
با توجه به اینکه جریانهای اسلامی زنان موضوعیت و سوژۀ زنانه نداشته است، کمتر میتوان شخصیتهای شناختهشدهای را در میان آنها به طور ویژه شناسایی و معرفی کرد. یکی دیگر از دلایل این مسئله، مردمی یا تودهای بودن اینگونه حرکتها به پیروی از علماست که در عمل رهبری را نمیتوانست در زنان متمرکز کند. افزون بر این، غلبۀ تاریخنگاری روشنفکران نیز با کمرنگ شدن این شخصیتها در ارتباط است. در هر حال در ادامه تلاش شده است معدود زنان شناختهشدۀ جریان اسلامی زنان در دورۀ قاجار معرفی گردد.
زینبپاشا؛ دختر شیخ سلیمان
زینبپاشا (بیبی شاه زینب ــ زینب باجی ــ دهباشی زینب) سردستۀ زنان شرکتکننده در نهضت تحریم تنباکو و گشودن انبارهای محتکران تبریز در اواخر سلطنت ناصرالدینشاه و اوایل سلطنت مظفرالدینشاه بود. وی دختر شیخ سلیمان بود که در یکی از محلات حاشیهای تبریز به دنیا آمد و زندگی میکرد.
او ازجمله زنان مبارز تبریزی بود که در نهضت تنباکو سهمی تعیینکننده داشت. هنگامی که به دستور روحانی و مجتهد بزرگ شهر، میرزا جواد مجتهد، بازار تبریز تعطیل شد و مأموران دولتی با تهدید و ارعاب تلاش کردند بازار را باز کنند، زینبپاشا همراه عدهای زن مسلح، که گوشههای چادر خود را به کمر بسته بودند، در آنجا ظاهر شد و بازاریان را به تعطیلی بازار تشویق کرد.
او در سالهای بعد نیز در کار کشف انبارهای مالکان و محتکران و گشودن آن به روی مردم و خانوادههای فقیر فعالیت کرد که از جمله میتوان به باز کردن انبار میرزا عبدالرحیم قائممقام، پیشکار آذربایجان اشاره نمود. زینبپاشا در درگیری با عساکر عثمانی، که در زمان مسافرتش به عتبات روی داد، نیز شرکت کرد. اما بعد از آن دیگر اطلاعی از او در دست نیست. زینب پاشا در ادبیات شفاهی آذربایجان در چهرۀ زنی شجاع و حقطلب مطرح شد. در قحطیهای بعدی نیز مردم به محتکران میگفتند: «فقط زینبپاشا از پس شما نامردان برمیآید».
فاطمه؛ خواهر شیخ شامل
فاطمه، خواهر شیخ شامل، از رهبران مذهبی و مبارز ملی ایران در قفقاز بود. هنوز هم آوازۀ رشادتهای ایشان بر زبان مردم آن سامان است. شیخ شامل، مبارز در راه استقلال منطقۀ قفقاز، برای حفظ تمامیت ارضی ایران بعد از مبارزات بسیار به دست نیروهای روس اسیر شد. خواهر وی، فاطمه خانم، مبارزات برادر را علیه تزاریسم روسیه ادامه داد و همگام با زنان مجاهد دیگر آن منطقه با سالداتهای روسیه جنگید، اما سرانجام پس از وارد آوردن آسیبهای بسیار به لشکر دشمن، هنگام محاصره کشته شد. در بعضی منابع نقل است که برای آنکه زنده به دست ایشان نیفتد خود را کشت.
انیسالدوله؛ همسر ناصرالدینشاه
انیسالدوله (فاطمه) همسر ناصرالدینشاه و یکی از زنان قدرتمند و بانفوذ در حرم شاهی بود. دربارۀ نفوذ او بر شخص شاه چنان اطمینان وجود داشت که گاه مقامهای ایرانی و حتی اروپایی برای برخی مقاصد خود به او متوسل میشدند. وی نخستین زن ایرانی است که از طرف چند دولت اروپایی صاحب نشان شد.
شیخ ذبیحالدین محلاتی در کتاب «بانوان دانشمند شیعه» نوشته است: «بانویی معظمه از بانوان حرم ناصرالدینشاه قاجار است. اصلیتش از تهران (متولد امامه) و شغل مقدسش سرپرستی ضعفا و زیردستان. عقل و کفایت و کاردانیاش ضربالمثل بین مردمان بوده است. او یک قطعه الماس هدیۀ روضۀ علویه در نجف اشرف نمود و همچنین ضریح مطهر حضرت سیدالشهدا را نقره و پردۀ مرواریدبافت را هدیۀ حرم مطهر نمود و تاجی که مرصع به الماس بود هدیۀ روضۀ حضرت رضا(ع) نمود. درهای مسجد گوهرشاد که به طرف حرم باز میشد به دستور او طلاکوب شده و با نقره ترصیع گردید. ده دکان در مشهد خرید و آن را وقف تعزیهداری سیدالشهدا کرد و قریه کاشنک [کاشانک] را برای شاهزاده حسین، که یکی از اولاد ائمه(ع) است، وقف نمود.
هنگامی که مرحوم سپهر یک جلد ’ناسخ التواریخ‘ به نام صدیقۀ کبری نوشت، او آن را طبع و مجاناً توزیع نمود. پل لواسان به دستور او ساخته شد.زمانی که آیتالله میرزای شیرازی فتوا به حرمت تنباکو و توتون داد کسی که قلیان ناصرالدینشاه را شکست او بود و در جواب اعتراض شاه که گفته بود به دستور چه کسی تنباکو و توتون حرام شده است؟! گفت: همان که مرا به تو حلال نموده است. وی با وجود آنکه نازا بود تا آخر عمر در حرم شاهی به عزت زندگی نمود».
ابوالفضل اقبالی
منبع: ماهنامه زمانه شماره10
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها:
14 مرداد سالروز نهضت مشروطیت,
نهضت مشروطیت,
حمید داودی راد,
مسجد حجت ابن الحسن(عج),
نهضت مشروطیت,