مسجد خیابان رودکی تهران (سلسبیل)

ولادت حضرت امام علي النقي الهادي(ع)

ولادت حضرت امام علي النقي الهادي(ع)

 

تولد و شكوفايى امام (علیه السلام )

 

در اين كتاب به بررسى زندگانى يكى ديگر از ائمه هدى و خاندان نبوّت مى پردازيم ، شخصيت دهمين امام شيعه حضرت على هادى - كه كمتر بدان پرداخته شده است - موضوع اصلى بحث ماست و پيش از ورود به مطلب به خانواده آن حضرت اشاره اى مى كنيم :

پدر

پدر امام هادى امام محمّد جواد فرزند على بن موسى الرضا فرزند و وارث امامت موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب ، اصيل ترين و ريشه دارترين خاندان عرب در اسلام مى باشد و بشريت هرگز خاندانى بدين عظمت و بزرگوارى را جز همين خاندان به خود نديده است . اين خاندان معلم انسانيت در پيمودن مسير كمال بوده اند و خداوند به وسيله آنان و با خون شهيدانشان شجره طيّبه توحيد را آبيارى نموده است .

پدر امام هادى ، حضرت جواد از نوابغ و اعجوبه هاى روزگار بود و پس از وفات پدر (حضرت رضا) در سن هشت سالگى (حدود هفت سال و چند ماه ) رياست عامه مسلمين و مرجعيّت دينى را به عهده گرفت . حكومت بنى عباس ‍ كه فرصت را براى امتحان حضرت و در نتيجه درهم پيچيدن طومار امامت كه از عناصر اساسى تفكر شيعى بشمار مى رفت مناسب ديده بود، يحيى بن اكثم را كه از علماى عصر بود فرا خواند تا امام را در معرض امتحان درآورد. يحيى نيز در برابر جمع كثيرى از وزرا، علما، و ديگر وابستگان حكومت بنى عباس از امام جواد سؤ الى فقهى كرد امام در پاسخ ، آنچنان فروع و شقوق مساءله را يكايك بيان كرد كه يحيى سرگشته شد و به سرمايه كم خود و توانايى علمى امام اعتراف كرد. اين قدرت علمى بى نظير امام به اضافه ديگر موارد به سرعت در ميان مردم منتشر گشت و نقل مجالس و محافل شد و از شهرى به شهرى ، دهان به دهان انتقال يافت ، ما (( بحمداللّه )) توفيق آن را يافتيم كه در كتاب ديگرمان از زندگى اين امام عظيم - عليه السلام - بحث كنيم لذا در اينجا به طرح مجدد آن مسائل را نداريم .

مادر

همانطور كه بارها گفته ايم اسلام تمام تلاش خود را بر وحدت جامعه و اتفاق كلمه گذاشت و صداى : (( يا ايها الناس ‍ انا خلقناكم من ذكر و انثى ... )) (1) در داد و با دستورات خود ريشه تفرقه و تفاخر نژادى را خشكاند. امامان ما در تك تك حركات و سكنات خود بيانگر نظر قرآن و اسلام درباره وحدت نژادى و تساوى مردم بودند و عملا در اين راه گام بر مى داشتند و فرقى ميان سفيد و سياه (جز به تقوا) نمى گذاشتند و براى از بين بردن اختلافات ويرانگر، پيش قدم شده با كنيزان ازدواج مى كردند، امام سجاد با كنيزى ازدواج كرد و زيد بن على - شهيد هميشه جاويد - از اين پيوند مبارك به دنيا آمد.

امام جواد نيز با كنيزى كه به وسيله محمّد بن الفرج براى آن حضرت به هفتاد دينار خريده شده (2) بود ازدواج نمود و امام على هادى ثمره اين ازدواج بود. امام جواد براى تربيت و تهذيب همسر خود كه با مفاهيم اسلامى آشنا نبود وى را در كنار دختران پيامبر (( - صلى اللّه عليه و آله - اين اسوه هاى عفت و طهارت قرار داد و خود عهده دار تعليم وى گشت . سلوك روحى و جاذبه امام و زنان حرم آنچنان نيرومند بود كه بتدريج از اين كنيز، پارسايى شب زنده دار و صالحه اى قارى قرآن و تالى آيات الهى به وجود آورد كه اين مطلب به وسيله راويان آثار نقل شده است . (3) اين زن شايسته ، نتيجه تهجد و تلاوت شبانه خود را ديد و به بالاترين مرتبه افتخار دست يافت و رشك برين گشت زيرا افتخار مادرى امامى از امامان شيعه و سرورى از سروران مسلمين را كسب كرده بود. او عضوى از خاندانى گشته بود كه خداوند آنان را پناهگاه بندگان و كشتى نجات قرار داده بود. امام مورخين در نامه مادر حضرت اختلاف كرده اند و ما برخى از اين اقوال را ذكر مى كنيم :

1 - سمانه مغربيه (4) معروف به بانو ((امّ الفضل )). (5)

2 - ماريه قبطيه . (6)

3 - يديش . (7)

4 - حويت . (8)

البته اقوال ديگرى هم نقل شده است كه ما به دليل بى فايده بودن نتيجه آنها را ترك مى كنيم و چون دانستن نام ايشان كمترين سودى ندارد لذا از اين مطلب مى گذريم .

نوزاد بزرگوار

بالاخره چشم مادر گيتى به جمال اين مولود عظيم روشن شد و با تولد امام هادى - عليه السلام - خون تازه اى در رگ هاى اسلام به حركت درآمد. در آن زمان هيچ مادرى فرزندى با چنين علم ، تقوا و تقيّد به دين نزاده بود. حضرت در ((بصريا)) (9) از توابع مدينه (10) به دنيا آمد و مكارم اخلاق ، شرافت و نجابت را چون ديگر ارزش ها از خاندان نبوت در خود جمع داشت .

مراسم تولد

ائمه - عليهم السلام - هنگام تولد نوزادى در خاندان خود، سنّت شرعى مشخص و معيّنى داشتند و درباره نوزاد، مراسم خاصى را اجرا مى كردند نخست در گوش راست نوزاد ((اذان )) مى گفتند و سپس در گوش چپ او ((اقامه )) و روز هفتم ، نوزاد را ختنه مى كردند و سر او را تراشيده همسنگ آن نقره به مساكين صدقه مى دادند و در آخر، گوسفندى را براى نورسيده عقيقه مى نمودند.

تمام اين مراسم بطور دقيق و كامل به وسيله امام جواد براى فرزند بجا آورده شد و سنّت ائمه همچنان محفوظ ماند.

سال تولد امام (علیه السلام )

اكثر مورخان اتفاق نظر دارند كه حضرت در سال 212 ه - (11) به دنيا آمد هر چند قول ضعيفى ولادت حضرت را در سال 214 ه - (12) مى داند، امّا درباره ماه و روز ولادت با هم اختلاف دارند كه ما به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم :

1 - حضرت در روز 27 ذى الحجّه به دنيا آمد.(13)

2 - تولد حضرت در روز سيزدهم رجب بود.(14)

3 - امام در روز دوشنبه سوّم رجب ديده به جهان گشود.

4 - برخى منابع ، تصريح مى كنند كه تولد امام در ماه رجب بوده است ليكن روز تولد را معين نكرده اند از جمله در بعضى از دعاها به اين مطلب تصريح شده است مثلا در دعايى چنين آمده است :

((بارالها! از تو مى خواهم (درخواست دارم ) به حق دو مولود در ماه رجب : محمّد بن على ثانى و على بن محمّد منتجب (امام هادى ))).

البته بعضى از منابع تاريخى هم از ذكر روز و ماه تولد حضرت خوددارى كرده و تنها به ذكر محل تولد ايشان يعنى ((مدينه )) اكتفا كرده اند.(15)

 

 

نامگذارى

از باب تيمّن و تبرّك ، امام جواد نام اجداد بزرگوارش را بر فرزند نهاد ((على )) نام اميرالمؤ منين و زين العابدين و سيد الساجدين على بن الحسين . اين نامگذارى بسيار بجا بود و امام دهم به حكم وراثت ، خصوصيات اجداد را در خود داشت . او بلاغت و سخنورى را از اميرالمؤ منين به ارث برده بود و تقوا و عبادت وى همانند سيد الساجدين بود.

 

((ما بزرگمنش هستيم و به فرزندانمان از همان هنگام كه در گهواره هستند كنيه مى دهيم )).

((راه ما از راه لئيم و بى ريشه جداست و اگر آنان از راهى بروند ما از آن ، رو بر مى گردانيم و بر يك سفره نمى نشينيم )).

امام جواد نيز به تاءسّى از پدران گرامى خود فرزند را ((ابوالحسن )) خواند و در اين كنيه او را با دو تن از اجدادش ‍ همانند ساخت : امام موسى بن جعفر و امام رضا. محدثين و روات براى تميز و تفكيك ميان اين سه بزرگوار صفتى به ابوالحسن افزوده ، امام موسى بن جعفر را (( ابوالحسن الا ول ، )) امام رضا را (( ابوالحسن الثانى )) و امام هادى را (( ابوالحسن الثالث )) مى خوانند.

 

 

القاب حضرت

القاب شايسته امام گوشه هايى از صفات و گرايش هاى والاى ايشان را به خوبى تصوير مى كنند و ما برخى را نقل مى كنيم :

1 - (( الناصح : )) اين لقب از آن رو به ايشان داده شد كه بيش از همه مردم ، امت جدش را راهنمايى مى كرد و مصالح آنان را گوشزد مى كرد.

2 - (( المتوكل : )) حضرت از اين لقب نفرت داشت و به ياران خود فرموده بود وى را بدين لقب نخوانند.

به نظر ما امام از آن رو اين لقب را ناخوش داشت كه لقب جعفر متوكل ، خليفه عباسى نيز بود كه از سرسخت ترين دشمنان اهل بيت - عليهم السلام - بشمار مى رفت .

3 - (( التقى : )) زيرا حضرت تقواى الهى را پيشه ساخته و خدا را هميشه مركز توجه خود قرار داده بود. طاغوت زمان ؛ متوكل عباسى تمام تلاش جهنمى خود را به كار گرفته بود تا امام را به محافل لهو و لعب ، و فسق و فجور بكشاند، ليكن در كار خود سخت شكست خورد و اطرافيان خود را از اين مطلب با خبر ساخت و از ناتوانى خود پرده برداشت .

4 - (( المرتضى : )) كه مشهورترين لقب ايشان است .

5 - (( الفقيه : )) ايشان فقيه ترين فرد عصر و زمان خويش بودند و عالى ترين مرجع علما و فقها بشمار مى رفتند.

6 - (( العالم : )) حضرت ، داناترين شخص زمان خود نه تنها در مسائل و امور دينى ، بلكه در تمام معارف و علوم بشرى بودند.

7 - (( الامين : )) ايشان در تمام امور دينى و دنيوى بودند.

8 - (( الطيب : )) هيچ كس در زمان حضرت از ايشان پاكيزه تر و آراسته تر نبود.

9 - (( العسكرى : )) محل اقامت ايشان در سامرّا ((عسكر)) نام داشت لذا به ايشان لقب عسكرى داده شد.(16)

10 - (( الموضح : )) روشن كننده احكام كتاب و سنت .

11 - (( الرشيد: )) حضرت از همه بهتر راه رشد و هدايت را يافته و بر صراط مستقيم بودند.

12 - (( الشهيد: )) زيرا ايشان توفيق شهادت را يافتند و به دست دشمنان خدا شهيد گشتند.

13 - (( الوفى : )) ايشان با وفاترين مردم بودند و وفا از ويژگى هاى ايشان بشمار مى رفت .

14 - (( الخالص : )) زيرا ايشان از هر عيب و زشتى پاك و منزّه بودند.

 

 

سيماى حضرت

امام هادى شباهت تامّى به پدر و جدّشان امام جواد و امام رضا داشتند. مورخان حضرت را چنين توصيف كرده اند: گندمگون ، سياه چشم ، با دستانى ورزيده و سخت ، چهارشانه ، با بينى عقابى و دندان هاى فاصله دار، خوش صورت و بدنى عطرآميز.

حضرت مانند جدشان امام باقر - عليه السلام - تنومند بودند و از اندامى متناسب و ميانه بالا برخوردار بودند و بدنى عضلانى و شانه هايى با فاصله خوب داشتند، و در مجموع تركيب خصوصيات بدنى ، ايشان را متمايز از ديگران ساخته و نظر ديگران را جلب مى كرد.

حافظ حقيقى خداست

امام جواد فرزند گرامى خود را بسيار دوست مى داشت و براى حفظ ايشان از گزندهاى زمانه به خداوند متعال متوسّل مى شد، حضرت دعايى را همراه فرزند ساخته بود تا او را از آسيب ها حفظ كند. ديدن فرازهايى از اين دعا، اعتماد و توكّل مطلق حضرت را به سبب ساز عالم به خوبى نشان مى دهد. ما در اينجا قسمت هايى از اين دعا را نقل مى كنيم :

(( بسم اللّه الرحمن الرحيم لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم ، اللهم رب الملائكة و الروح ، و النبيين و المرسلين ، و قاهر من فى السموات و الا رضين ، و خالق كل شى ء و مالكه كف عنى باءس اءعدائنا، و من اءراد بنا سوء من الجن و الانس ، فاءعم اءبصارهم و قلوبهم ، و اجعل بيننا و بينهم حجابا و حرسا و مدفعا، انك ربنا و لا حول و لا قوة الا باللّه عليه توكلنا و اليه اءنبنا، و هو العزيز الحكيم .

ربنا و عافنا من شرّ كل سوء، و من شرّ كل دابة اءنت آخذ بناصيتها، و من شرّ ما سكن فى الليل و النهار، و من شرّ كل سوء، و من شرّ كل ذى شرّ يا رب العالمين ، و اله المرسلين ، صل على محمّد و آله اءجمعين ، و خص محمدا و آله باءتم ذلك ، و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم ، بسم اللّه و باللّه اءومن و باللّه اءعوذ، و باللّه اعتصم ، و باللّه اءستجير، و بعزة اللّه و منعته اءمتنع من شياطين الانس و الجن ، و من رجلهم و خيلهم و ركضهم ، و عطفهم و كيدهم و سرّه و شرّ ما ياءتون به تحت الليل و تحت النهار من البعد و القرب ، و من شرّ الحاضر و الغائب ، و الشاهد و الزائر اءحياءا و اءمواتا... و من شرّ العامة و الخاصة ، و من شرّ نفسى و وسوستها، و من شرّ الدناهش و الحس و اللمس ، و اللبس ، و من عين الجن و الا نس .

و بالاسم الذى اهتزّ له عرش بلقيس اءعيذ دينى و نفسى ، و جميع ما تحوط به عنايتى من شرّ كل صورة و خيال اءو بياض ‍ اءو سواد، اءو تمثال اءو معاهد اءو غير معاهد ممن سكن الهواء و السحاب و الظلمات و النور و الظل و الحرور و البرد، و البحور و السهل و الوعور و الخراب ، و العمران و الا كام و الا جام و المفاوض ، و الكنايس و النواويس و الفلوات و الجبانات ، من الصادرين ممن يبدو بالليل و ينتشر بالنهار، و بالعشى و الا بكار، و الغدو و الا صال ، و المريبين و الا سامرة و الا فاترة و الفراعنة ، و الا بالسة ، و من جنودهم و اءزواجهم و عشائرهم ، و قبائلهم ، و من همزهم و لمزهم و احتيالهم و من شرّ كل ذى شرّ داخل و خارج ، و عارض و متعرّض ، و ساكن و متحرك ، و ضربان عرق ، و صداع شقيقة و ام ملدم و الحمى ، و المثلثة و الربع و الغب ، و النافضة و الصالبة و الداخلة و الخارجة ، و من شرّ كلّ دابة اءنت آخذ بناصيتها، انك على صراط مستقيم ، اللهم صل على محمّد و آل محمّد و سلم كثيرا...)).

((بارالها! اى خداى ملائكه و روح و پيامبران و اى مقهور كننده زمينيان و اهل آسمان ها و اى خالق و مالك هر پديده ، مرا از گزند دشمنان ما و بدخواهان جنى و انسى ما مصون بدار.

پروردگارا! چشم و دل آنها را كور كن و ميان ما و ايشان حجاب و حفاظى استوار قرار ده كه تو پروردگار ما هستى و توان و قدرتى جز از تو سرچشمه نمى گيرد.

ما به خدايمان توكّل مى كنيم و به او رو مى آوريم ، اوست حكيم و تواناى مطلق .

پروردگارا! ما را از هر گزندى و از شرّ هر جنبنده اى حفظ بفرما كه اختيار همه موجودات به دست تو مى باشد.

اى پروردگار عالميان و اى خداى رسولان ، بر محمّد و خاندانش درود فرست و اين خاندان را با درودهاى ويژه معزّز بدار كه تمام قدرت ها از خداى والا و عظيم است .

به نام خدا، به خدا ايمان دارم و به او پناه مى برم و قدرت الهى ، خود را از شرّ شياطين جن و انس حفظ مى كنم .

به نيروى خدا چنگ مى زنم و خود را از شرّ پيادگان و سواران جن و انس در شب و روز حفظ مى كنم . به خدا توكّل كرده خود را از شرّ نفس امّاره و وساوس آن و انواع موجودات شرور جنسى و انسى چه زنده و چه مرده در امان مى دارم .

خودم و دينم را در كنف حمايت اسمى قرار مى دهم كه تخت بلقيس بخاطر آن به لرزه درآمد.

اسم اعظم الهى را حافظ خود از شر تمامى ساكنان بيشه ها، جنگل ها، دشت ها، درياها و... مى دانم .

نام خدا را دواى تمامى دردهاى جسمى و رنج هاى داخلى و خارجى خود مى دانم .

از هر بيمارى از تب گرفته تا دردهاى جانكاه به خدا پناه مى برم . از كيدهاى شيطانى و هر نوع فتنه انگيزى شياطين در تمامى اوقات به مالك حقيقى هستى پناه مى برم .

بارالها! تو بر صراط مستقيم هستى . پروردگارا بر محمّد و آل محمّد درود بفرست ...)).

در فرازهاى مختلف اين دعا اعتقاد و اعتماد مطلق به توحيد افعالى كاملا مشهود است و حضرت جواد با اين گونه دعاها فرزند بزرگوار خويش را تغذيه مى كرد و با چنين سلاحى او را به استقبال آينده پر تلاطم مى فرستاد. آرى امام با چنين مفاهيمى از اوان كودكى آشنا بود و تسليم كامل در برابر قدرت مطلقه الهى با جان و دل مى آموخت :

 

 

اى دل ار سيل فنا بنياد هستى بركند

 

 

چون تو را نوح است كشتيبان ز طوفان غم مخور

 

 

رشد و نموّ امام (علیه السلام )

 

امام هادى - عليه السلام - در خاندانى پا گرفت كه اخلاق و انسانى مجسم بودند، ادب و محبت بر سراسر اين خانواده سايه گستر بود؛ كودك به بزرگ احترام مى گذاشت و بزرگ در محبت و مهر به كودك پيش قدم بود. مورّخان نمونه هاى شگفت انگيزى از ويژگى هاى اخلاقى اين خاندان را نقل كرده اند مثلا منقول است كه : ((امام حسين در برابر برادر خويش حضرت امام حسن - عليهماالسلام - هرگز سخن نمى گفت و اين كار را براى تجليل و بزرگداشت برادر مى كرد)).(17)

يا اينكه : ((امام زين العابدين هرگز در حضور مادر يا دايه خويش غذايى نخورد بخاطر اين كه مبادا نظر مادر يا دايه قبلا به سمت آن غذا جلب شده باشد و بدين وسيله حقوق آنان را ضايع كند و دل ايشان را بشكند)).(18)

رعايت اين گونه موارد اخلاقى ، مانند رفتار انبياست و متخلقين به آن در همان اوجى پرواز مى كنند كه انبياى الهى مطمح نظرشان بوده است . امام هادى در دامان پدر با يكايك فضائل و مكارم اخلاقى پدر ماءنوس مى گشت و از زلال دانش ايشان سيراب مى شد، هر روز پدر جلوه هاى از روح آتشين خود را بر فرزند عيان مى ساخت و او را بر مسؤ وليت بزرگ آينده ، آماده مى نمود. پدر آنچنان شيفته فرزند بود كه از ابراز آن نمى توانست خوددارى كند و بارها اعجاب و شگفتى خويش را از اين انسان نمونه و ممتاز نشان مى داد. نمونه زير گوياى اين مطلب است .

 

مورّخين نقل مى كنند هنگامى كه امام جواد قصد حركت به سمت عراق را داشت امام هادى را كه در آن زمان شش ‍ ساله بود در دامان خود نشاند و از او پرسيد: دوست دارى از عراق چه هديه اى برايت بياورم ؟ امام هادى تبسّمى كرده فرمود: ((شمشيرى چون آتش ...)).

آنگاه امام جواد رو به فرزند ديگر خود ((موسى )) نموده از او پرسيد: تو چه دوست دارى ؟ موسى پاسخ داد: ((فرش خانه اى ...)).

امّا شگفتى خود را نشان داده و در حالى كه از پاسخ امام هادى مشعوف بود فرمود: ((ابوالحسن به من شباهت دارد و مانند من است )).

پاسخ امام نشان شجاعت ذاتى و آمال وى بود و اين چيز غريبى نيست زيرا تمامى امامان اين خصيصه را در خود داشتند.

 

 

نبوغ زودرس

امام هادى در همان كودكى از آنچنان نبوغ ، زيركى و هوشيارى برخوردار بود كه اطرافيان را مبهوت مى ساخت و مورّخان نمونه هاى متعددى از تيزهوشى حضرت نقل كرده اند از جمله اين موارد آنست كه : معتصم پس از به شهادت رساندن امام جواد از عمر بن فرج خواست به مدينه رفته معلمى براى امام هادى كه در آن وقت شش سال و چند ماه داشت انتخاب كند و تاءكيد كرد كه معلم بايد از دشمنان اهل بيت و مخالفين آنان باشد! تا امام را با كينه اهل بيت پرورش دهد و ايشان را اعتقادات نواصب بياموزد و دشمنى خاندان نبوت را در دل امام جاى دهد! عمر در اجراى دستورات معتصم به مدينه رفته و ماجرا را با والى شهر در ميان گذاشت . او و چند تن ديگر جنيدى را به عنوان دشمن ديرينه اهل بيت معرفى كردند. جنيدى پس از اطلاع از موضوع ، موافقت خود را اعلام كرد. براى او حقوقى ماهانه تعيين گشت و از او خواسته شد تا مانع ملاقات شيعيان با امام گردد. جنيدى كار خود خود را آغاز كرد ليكن از آنچه مشاهده كرد شگفت زده و مبهوت شد. روزى محمّد بن جعفر، جنيدى را ديد و از او پرسيد:

((اين كودك - منظورش امام هادى بود - تحت تعليم و آموزشت چگونه است ؟...)).

جنيدى از اين تعبير برآشفته شد و گفت : ((مى گويى : اين كودك ؟! و نمى گويى : اين پير! تو را به خدا كسى را داناتر از من نسبت به علم و ادب در مدينه مى شناسى ؟)).

محمّد پاسخ داد: ((نه )).

امّا به خدا من بحثى را در ادبيات پيش كشيده و موضوع را آنچنان كه گمان مى كنم شايسته است بسط مى دهم بعد مى بينم او مطالبى را به گفته هايم مى افزايد كه من از آنها استفاده مى كنم و از او مى آموزم . مردم گمان مى كنند من به امام درس مى دهم ليكن به خدا اين من هستم كه از او درس مى آموزم ...

چند روز بعد مجددا محمّد بن جعفر، جنيدى را ديده از او پرسيد: ((حال اين كودك چگونه است ؟)).

جنيدى از اين حرف برانگيخته شد و گفت : ((ديگر اين حرف را تكرار مكن به خدا او بهترين مردم روى زمين و فاضل ترين خلق خداست . گاهى مى خواهد وارد اتاق بشود مى گويم اول سوره اى از قرآن بخوان و بعد داخل شو. مى گويد: كدام سوره را مى خواهى تا بخوانم ؟ و من نام سوره هاى بلند اول قرآن را نام مى برم هنوز نام سوره تمام نشده شروع مى كند به خواندن آن و آنچنان درست و دقيق مى خواند كه من درست تر از آن را نشنيده ام . او قرآن را زيباتر از مزامير داوود مى خواند و علاوه بر آن حافظ تمام قرآن است و تاءويل و تنزيل آن را نيز مى داند.

سپس جنيدى گفت : (( سبحان اللّه ! )) اين كودك در ميان ديوارهاى سياه مدينه رشد كرده است پس اين دانش ‍ عميق را از كجا كسب كرده است ؟)).

بالاخره همين جنيدى ناصبى و دشمن اهل بيت ، از بركات انفاس قدسى امام ، صراط مستقيم را يافت و چنگ به (( حبل المتين )) الهى زد و در زمره محبّان اهل بيت قرار گرفت و به امامت ائمه هدى اعتراف كرد.(19)

البته طبيعى است كه تنها توجيه حقيقى اين پديده همان اعتقاد شيعه درباره اين خاندان است . شيعيان بر اين عقيده هستند كه خداوند متعال به اهل بيت دانش و حكمتى عنايت كرده است كه ديگران از آن بى نصيب مى باشند و در اين مورد سن و سال مدخليّتى ندارد.

 

 

هيبت و وقار حضرت

امام هادى مانند پدران گرامى خود و انبياى الهى از آنچنان هيبت و نفوذ معنوى برخوردار بود كه همگان را وادار به كرنش مى كرد و اين امر اختصاص به شيعيان حضرت نداشت . در اين باره به نقل مورد زير اكتفا مى كنيم : محمّد بن حسن اشتر علوى مى گويد:

((همراه پدرم با جمعى از مردم عباسى ، طالبى و جعفرى بر درگاه متوكل عباسى بوديم كه ناگهان ابوالحسن - امام هادى - وارد شد و آهنگ در قصر خليفه را نمود تمامى حاضران بلا استثنا از مركب هايشان فرود آمده احترامات لازمه را به عمل آوردند تا حضرت وارد كاخ شد، مردى از آن جمع از اين تجليل و گراميداشت به خشم آمده لب به اعتراض ‍ گشود و گفت : اين تشريفات براى كيست ؟! چرا براى اين جوان اين همه احترام بگذاريم ؟ او نه از ما بالاتر است و نه بزرگسال تر. به خدا قسم هنگام خارج شدن ، ديگر براى او بپا نخواهيم خاست و از اسب فرود نخواهيم آمد...

ابوهاشم جعفرى به او چنين پاسخ داد: به خدا سوگند با ذلت و كوچكى به او احترام خواهى گذاشت ... لحظاتى بعد امام از قصر خارج شد و بانگ تكبير و سرود توحيد برخاست و همه مردم به احترام امام بپا خاستند، ابوهاشم مردم را مخاطب ساخته گفت :

((مگر شما نبوديد كه تصميم داشتيد به حضرت احترام نگذاريد!)).

گروهى از آن ميان پرده از حالت درونى خود برداشته گفتند: به خدا قسم نتوانستيم خودمان را كنترل مى كنيم و بى اختيار از اسب فرود آمده به ايشان احترام گذاشتيم .(20)

هيبت امام آنچنان قوى و نفوذ ايشان آنقدر نيرومند بود كه هنگام آمدن نزد متوكل تمامى درباريان و نگهبانان قصر بى اختيار به خدمت امام قيام مى كردند و بدون كمترين بهانه جويى و به انتظار گذاشتن ، درها را مى گشودند و پرده ها را كنار مى زدند. (21) نيرومندى و هيبت امام ناشى از سلطنت دنيوى يا اندوخته هاى مالى بود بلكه سرّ عظمت ايشان در اطاعت خداوند متعال ، زهد در دنيا و پايبندى به دين بود. امام خوارى و ذلت عصيان خدا را از خود دور ساخته و از طريق اطاعت پروردگار به اوج عزت و وقار دو جهان رسيده بود)).

 

 

احترام علوى ها به امام (علیه السلام )

سادات و علوى ها در احترام و بزرگداشت امام همصدا بودند و متفقا رهبرى و فضل امام را پذيرفته بودند از جمله اين علويان زيد بن موسى بن جعفر - معرف به زيد النار - بود كه عموى پدر حضرت بشمار مى رفت و در آن وقت مردى معمّر و كهنسال بود. روزى زيد به قصد ديدار امام بر در خانه آمد و از عمر بن فرج كه نگهبان در بود خواست تا برايش ‍ از امام اجازه ورود بگيرد، امام اجازه داد و زيد وارد شد و در مقابل امام كه در صدر مجلس بود با ادب تمام و احترام دو زانو نشست و بدينسان به امامت حضرت اعتراف كرد.

روز ديگر كه زيد به حضور امام شرفياب شد ايشان در مجلس حاضر نبودند و زيد در صدر مجلس نشست اندكى بعد امام وارد مجلس شد و همينكه زيد حضرت را ديد به سرعت از جاى خود برخاسته امام را در مكان خويش جاى داد و خود مؤ دّبانه در مقابل ايشان نشست . در اين زمان ، امام بسيار جوان و زيد مردى مسنّ بود ليكن حركت زيد به عنوان اعتراف به امامت حضرت و فضيلت ايشان بود و تمامى قائلين به امامت ايشان چنين مى كردند.(22)

 

 

امام و اهل كتاب

تنها مسلمانان نبودند كه منتهاى احترام را نسبت به امام بجا مى آوردند بلكه اهل كتاب نيز در بزرگداشت امام مانند مسلمانان حقيقى عمل مى كردند و تحت تاءثير نفوذ معنوى حضرت بودند و موقعيت والاى ايشان را نزد خداوند درك مى كردند. آنان در گرفتارى ها و دشوارى ها به امام متوسل مى شدند و هدايايى به حضرت تقديم مى كردند و از ايشان مى خواستند تا گره كار فرو بسته آنان را بگشايد. واقعه زير به خوبى گوياى مطلب است :

هبة اللّه بن ابى منصور موصلى چنين نقل مى كند: ((يوسف بن يعقوب مسيحى از دوستان پدرم بود و روزى به خانه ما در بغداد به عنوان ميهمان آمد. پدرم از او انگيزه آمدنش را پرسيد و يوسف پاسخ داد: متوكل عباسى مرا خواسته است ولى نمى دانم چرا، من نيز خودم را به صد دينار بيمه كرده ام كه آنها را با خود آورده ام تا براى على بن محمّد بن على الرضا - عليه السلام - هديه ببرم ، پدرم او را تشويق كرد و او چندى بعد بغداد را ترك كرده متوجه سامرّا گشت ، چند روز بعد يوسف با خوشحالى فراوان وارد خانه ما شد پدرم از آنچه بر او گذشته بود پرسيد و او چنين پاسخ داد:

براى اولين بارى بود كه سامرّا را مى ديدم و قبلا به آن شهر نرفته بودم ، دوست مى داشتم قبل از رفتن نزد متوكل ، صد دينار هديه را به ابن الرضا - امام هادى - برسانم لذا از خانه ايشان سؤ ال كردم ، به من گفتند: متوكل مانع خروج حضرت از خانه است و ايشان در خانه تحت نظر مى باشد، من كه ديگر از رفتن نزد امام ترسيده بودم پرسش از محل اقامت ايشان را هم ترك كردم ناگهان به ذهنم خطور كرد كه بر مركب خود بنشينم و در شهر گشتى بزنم شايد بدون پرسش منزل حضرت را بيابم پس بر مركب سوار شده كوى ها و بازارها را يكى يكى پشت سر گذاشتم تا رسيدم به در خانه اى كه حس كردم منزل امام است لذا به غلام همراه خود گفتم : بپرس اين خانه از كيست ؟ غلام پس از سؤ ال برايم پاسخ آورد: خانه ((ابن الرضا)) است و بعد كوبه در را به صدا درآورد و غلامى سياه از خانه خارج شد و متوجه من گشت گفت : ((يوسف بن يعقوب تو هستى ؟)).

گفتم : آرى .

گفت : پياده شو، من هم از مركب خود فرود آمده و او مرا وارد راهرو خانه كرد و خود داخل شده سپس بيرون آمد و گفت : آن صد دينار كجاست ؟ سكه ها را به او دادم و او آنها را به امام رساند و بعد خارج شد و به من اجازه ورود داد، داخل شدم و امام را ديدم كه تنها نشسته است با مهر و محبت نگاهى به من كرد و گفت :

((آيا وقت آن نرسيده است كه به راه راست بيايى و هدايت شوى ؟)).

گفتم : آقاى من به اندازه كافى براهين و دلايل روشن براى اينكه هدايت شوم ديده ام . امّا امام فرمود: هيهات ! تو اسلام نخواهى آورد ولى فرزندت بزودى مسلمان شده و يكى از شيعيان ما خواهد بود. اى يوسف ! اقوامى گمان دارند دوستى و ولاى ما سودى به حال كسانى مانند تو ندارد به ديدار متوكل برو كه مرادت برآورده خواهد شد... يوسف از معجزاتى كه در اين مدت كوتاه ديده بود مبهوت گشت و نزد متوكّل رفته به مقصود خود رسيد.

سپس هبة اللّه مى افزايد: پس از مرگ يوسف فرزندش را كه مسلمانى درست اعتقاد و شيعه اى روشن ضمير بود ملاقات كردم به من گفت پدرش بر كيش مسيحيت مرد و او پس از مرگ پدر مسلمان شد و از دوستان حقيقى اهل بيت گشت و مرتب تكرار مى كرد: من بشارت آقايم - على الهادى - هستم . (23) اهل كتاب زندگى امام را دنباله زندگانى پيامبران و قديسان مى ديدند و به حضرتش ايمان مى آوردند.

 

 

اظهارات نويسندگان درباره شخصيت امام (علیه السلام)

تمام كسانى كه سيره امام را نگاشته اند امام را نمونه علم ، شرافت و تقوا ديده اند و بر اين باورند كه تمام ارزش هاى عالى انسانى در وجود امام است كه جلوه حقيقى يافته است لذا هر يك به شيوه خود حيرت و ناباورى خود را بيان كرده است و از سرگشتگى خود پرده برداشته است . ما در اينجا پاره اى از اقوال را نقل مى كنيم :

1 - ((ابوالفلاح حنبلى )):

عبدالحىّ ابوالفلاح حنبلى چنين مى گويد: ((ابوالحسن بن على الجواد فرزند على بن موسى الرضا فرزند جعفر الصادق علوى حسينى معروف به ((الهادى )) امامى بود فقيه و متعبد به احكام او يكى از امامانى است كه غلات شيعه به عصمت آنان مانند انبياء معتقدند...)).(24)

2 - ((يافعى )):

يافعى مى گويد: ((امام على هادى ، امامى بود فقيه و متعبّد...)).(25)

3 - ((ابوالفداء)):

((على النقى به اعتقاد اماميه يكى از ائمه دوازدهگانه است و نام مباركش على الزكى بن محمّد الجواد مى باشد...)).(26)

4 - ((ابن صباغ مالكى )):

ابن صباغ مالكى نقل مى كند كه : ((يكى از بزرگان علم مى گويد: فضيلت ابوالحسن على بن محمّد هادى زبانزد خاص ‍ و عام است و آوازه فضلش سراسر گيتى را درنورديده است ؛ فضيلتى ذكر نمى شود مگر آنكه نام امام قرين آن است و كرامتى به اجمال گفته نمى شود جز آنكه تفصيل آن را امام هادى داراست . (آنچه خوبان همه دارند ايشان يك جا دارند) حضرتش مستجمع مكارم و معالى اخلاق است و دردانه انسانيت بشمار مى روند. آنچنان به حفظ سجاياى انسانى خود پايبند بود كه چوپانى براى حفظ گله اش ، روح و اخلاق حضرت نرم و شيرين بود، سيرت وى عادلانه و دوستى هايش خيرخواهانه بود. در وقار، آرامش ، عفت ، پاك رفتارى ، زيركى ، شجاعت ، شرف ، و همت عالى بر سنت نبوى و سيرت علوى بود، در موقعيت والاى ايشان كسى را انديشه نزديك شدن هم نبود و شاهباز خرد مردم به شرف ايشان نمى توانست رسيد. در زندگى روش سخت ، دشوار و عارفانه اى پيش گرفته بود كه كسى را در آن طمع و شراكتى نبود)).(27)

5 - ((ابن شهر آشوب )):

ابن شهر آشوب درباره حضرت مى گويد: ((از همه خوش سيماتر و راستگوتر بود. زيبايى ايشان از نزديك دل ها را مى ربود و كمالشان از دور، خردها را سرگشته مى كرد. هنگامى كه لب مى گشود زيبايى كلامش ديگران را شيفته مى كرد و هنگامى كه لب فرو مى بست هيبت و وقارش فضا را سنگين مى كرد. او از خاندان نبوت و امامت بود و جايگاه وصايت و خلافت . او شاخه اى از بهترين شاخه هاى درخت نبوت و بهترين ثمره امامت بشمار مى رفت ...)).(28)

6 - ((قطب راوندى )):

قطب راوندى درباره حضرت هادى چنين مى گويد: ((صفات امامت و شرايط آن در على بن هادى جمع شده بود و فضل ، علم و صفات نيك ايشان به اوج كمال رسيده بود، اخلاق او مانند نياكانش خارق العاده و شگرف بود، ايشان با جبّه اى پشمين در شبانگاه بر سجاده اى رو به قبله مى نشست و تمام شب را به تهجّد مشغول بود، و اگر ما بخواهيم يكايك خصوصيات اخلاقى والاى ايشان را برشماريم تمام كتاب را باى بدان اختصاص دهيم ...)).(29)

7 - ((ذهبى )):

ذهبى مى گويد: ((على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن زين العابدين بنالسيد الشريف العلوى الحسينى ، يكى از فقهاى دوازدهگانه است و اماميه او را به((منارى راهنما)) ملقب ساخته اند...)).(30)

8 - ((ابن حجر)):

ابن حجر مى گويد: ((على هادى دانش و بخشش را از پدر به ارث برده بود)).(31)

9 - ((ابن عنبسه )):

ابن عنبسه نسب شناس معروف مى گويد: ((على هادى در محله اى از شهر سامرّا كه ((عسكر)) ناميده مى شد. اقامت داشت لذا به ((عسكرى )) ملقب گشت ، مادرش امّ ولد بود و ايشان در نهايت فضيلت و نجابت بودند...)).(32)

10 - ((محمّد بن طلحه )):

محمّد بن طلحه شافعى درباره شخصيت امام مى گويد: ((اوصاف و مناقب على هادى بر گوش هاى شنوندگان چون آويزه هايى زمردين مى درخشد و گهرهايى است در درج انديشه هاى انسانى ، وى ، بى نظيرترين خصال نيك را در خود جمع آورده بود و آنها را از درجه نبوت و رسالت و بطون اصيل عرب به ميراث برده بود...)).(33)

11 - ((شيخ آقا بزرگ تهرانى )):

محقق برجسته شيخ آقا بزرگ تهرانى مى گويد: ((امام هادى جليل القدرترين برادران خويش و وارث دانش و بخشش ‍ پدران خود بود. منصب امامت از آن جهت به ايشان اختصاص يافت كه داراى تمامى شرايط آن يعنى علم ، عدالت ، كارآيى ، سلامت اعضا و حواس - آن مقدار كه در انديشه و كردار مؤ ثر است - و نسب قرشى عربى بود، از همه گذشته ايشان از بنى هاشم بودند...)).(34)

12 - ((خير الدين زركلى )):

خير الدين زركلى مى گويد: ((على ملقب به الهادى فرزند محمّد الجواد بن على الرضى بن موسى بن جعفر حسينى طالبى ؛ دهمين امام از ائمه اثنى عشر و يكى از پرهيزگاران و صالحين بشمار مى رفت ...)).(35)

اينها خلاصه اى بود از نظرات بزرگان كه در خلال آن شگفتى و اعجاب خود را نسبت به امام هادى و خصوصيات او نشان داده اند. در ميان اين خصوصيات دو ويژگى از اهميت بيشترى برخوردار است :

1 - تخصّص در علوم اسلامى ، ايشان عالى ترين مرجع دينى عصر خود بودند.

2 - تقوا و عبادت ، هيچ كس از مردم در عصر امام مانند ايشان را در عبادت ، تقوا و تعهد دينى سراغ نداشته است

 

پی نوشت ها:

 1-سوره حجرات : آيه 13.

 2-(( دلائل الامامه ، )) ص 216.

 3-(( عيون المعجزات . ))

 4-(( تذكرة الخواص ، )) ص 39.

 5-(( بحارالانوار، )) ج 13، ص 126 و (( الدرّالنظيم . ))

 6-(( بحر الانساب ، ص 35.

 7-(( مرآة الزمان ، )) ج 9 ص 553 (ورقه عكسى ).

 8-(( تاريخ الائمه ، )) ص 16.

9-صريا: روستايى است كه امام موسى بن جعفر در سه ميلى مدينه به وجود آورده بود.

10-(( الاتحاف بحبّ الاشراف ، )) ص 67. (( جوهرة الكلام فى مدح السادة الاعلام ، )) ص 151.

11-اصول كافى ، ج 1، ص 497. (( الارشاد، )) ص 368. و (( اعيان الشيعه ، )) ج 4، ق 2، ص 252.

12-(( الاتحاف بحب الاشراف ، )) ص 67. (( جوهرة الكلام ، )) ص 151. (( مرآة الجنان ، )) ج 2، ص 159. (( تاريخ الخميس ، )) ج 2، ص 321.

13-(( تاريخ الخميس ، )) ج 2، ص 321. (( مرآة الجنان ، )) ج 2، ص 159.

14-(( اعيان الشيعه ، )) ج 4، ق 2، ص 252.

 15-(( الاتحاف بحبّ الاشراف ، )) ص 67.

 16-(( عمدة الطالب ، )) ص 188. همچنين در (( علل الشرائع ، )) ص 241، آمده است كه : ايشان در محله اى زندگى مى كرد كه ((عسكر)) نام داشت لذا به حضرت ((عسكرى )) گفته شد.

 17-مناقب ، ابن شهر آشوب ، ج 3، ص 401.

 18-(( منتهى الامال ، )) ج 2، ص 8 چاپ جديد.

19-(( مآثر الكبراء فى تاريخ سامرّا، )) ج 3، ص 95 و 96.

20-بحار، ج 13، ص 131. (( اعيان الشيعه ، )) ج 4، ق 2، ص 274 و 275.

21-بحار، ج 13، ص 129.

22-(( مآثر الكبراء، )) ج 3، ص 94.

23-(( بحارالانوار، )) ج 13، ص 133.

24-(( مرآة الجنان ، )) ج 2، ص 160.

 25-(( شذرات الذهب ، )) ج 2، ص 128 - 129.

26-تاريخ ابى الفداء، ج 2، ص 47.

27-(( الفصول المهمه ، )) ص 268.

28-(( المناقب ، )) ج 4، ص 401.

 29-(( الخرايج ، )) ج 2، ص 678.

 30-تاريخ اسلام ، جزء پانزدهم (نسخه عكسى ).

 31-(( الصواعق المحرقه )) ص 206، 207.

 32-(( عمدة الطالب فى انساب آل اءبى طالب ، )) ص 188.

33-(( مطالب السؤ ول . ))

 34-(( شجرة السبطين )) (نسخه خطى ).

35-(( الاعلام ، )) ج 5، ص 140.

 

 



:: برچسب‌ها: ولادت حضرت امام علي النقي الهادي(ع),
نویسنده : حمید داودی راد
تاریخ : جمعه 29 مهر 1392

معجزه شق القمر از سوی پیامبر

معجزه شق القمر از سوی پیامبر

(صلی الله علیه و آله)

 

شق القمر

در شب چهاردهم ذی حجّه که قرص ماه کامل بود، تعدادی از مشرکان مکه و یا به روایتی چهارده تن از اصحاب عقبه [افرادی از اهالی یثرب در عقبه منا در مکه معظمه با پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) پیمان بسته و به طوری پنهانی با او بیعت کرده بودند] از آن حضرت، درخواست معجزه کردند و به وی گفتند: هر پیامبری دارای معجزه است، معجزه شما در این شب چه می‌تواند باشد؟ (البته قابل توجه است مهمترین و اصلی‌ترین معجزه رسول اكرم قرآن است كه برای آن زمان و تمامی زمانها معجزه است.) 

پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: شما از من چه معجزه‌ای می‌خواهید؟

آنان گفتند: اگر خدا با تو است و تو در نزد او قدر و منزلتی داری، از او بخواه که قرص قمر [ماه] را دو قطعه کند و آن دو را از هم جدا نماید.

پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره پیشنهاد آنان می‌اندیشید که جبرئیل امین بر او نازل شد و عرض کرد: ای محمد! خدای سبحان به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: هر چیزی در این عالم را به فرمان تو در آوردم، هر چه از من بخواهی اجابت کنم.

آنگاه، آن حضرت سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به ماه دستور داد که به دو نیم شود. در همان حال، ماه به دو نیمه شد و معجزه الهی به وقوع پیوست.

پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) و پیروان او به سجده رفته و خدای قادر و سبحان را شکر نمودند.

آنگاه، به آن حضرت گفتند: آیا امکان دارد که دو نیمه ماه به هم بپیوندد و همانند سابق شود؟

پیامبر(صلی الله علیه و آله) اشاره‌ای به ماه کرد و دستور داد که به هم بپیوندند.

مشرکان مکّه[و یا اصحاب عقبه] بار دیگر از آن حضرت درخواست کردند که وی معجزه کرده و بالای ماه را بشکافد.

آن حضرت برای اتمام حجت بر آنان، بار دیگر اشاره به ماه کرد و فرمان داد که در بالایش شکافی پدید آید.

در همان لحظه انشقاقی پدید آمد و بالای ماه شکافته شد و معجزه "شق القمر" به وقوع پیوست.

پیامبر(صلی الله علیه و آله) و پیروانش سجده شکر کرده و خدای سبحان را که چنین معجزه‌ای به پیامبرش عنایت کرد، سپاس گفتند.

آنگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ماه اشاره کرد که به حال سابقش برگردد.

مشرکان و کافران که با چشم خود شاهد این معجزه الهی بودند، به عهدشان وفا نکرده و برای ایمان آوردن به پیامبر(صلی الله علیه و آله) بهانه آوردند و گفتند: ما منتظر بازگشت مسافرانمان از شام و یمن می‌مانیم، اگر آنان نیز این معجزه را دیده باشند به تو ایمان می‌آوریم و در غیر این صورت معلوم می‌شود که بر ما سحر و جادو کردی و دشمنی ما نسبت به تو افزون می‌گردد.

به هر روی، مشرکان با این بهانه از زیر بار عهد و پیمانشان شانه خالی کرده و به آن حضرت ایمان نیاوردند و گفتند که کار محمد(صلی الله علیه و آله)، سحر و جادو بود. با این که برخی از علمای اسلامی در اصل معجزه شق القمر تشکیک کرده‌اند ولی اکثر قریب به اتفاق علما، مفسران و مورخان اسلامی، آن را تأیید کرده و شأن نزول سوره قمر(54) قرآن مجید را در همین رابطه می‌دانند.                                                            



:: موضوعات مرتبط: معصومین، دین و اندیشه، ،
:: برچسب‌ها: معجزه شق القمر از سوی پیامبر,
نویسنده : حمید داودی راد
تاریخ : جمعه 25 مهر 1392

هفته تربیت بدنی و ورزش مبارک

هفته تربیت بدنی و ورزش 

هفته تربیت بدنی همه ساله از 26 مهر تا ٢ آبان به منظور آشنایی جامعه با اهمیت و اثرات کاربرد ورزش در زندگی فردی و اجتماعی، اشاعه و توسعه و ترویج ورزش در خانه و خانواده و هدایت و ارشاد جامعه به ورزش های همگانی برگزار می شود. ورزش و فعالیت فیزیکی در سلامت روان نیز مؤثر است. مطالعات نشان می دهد که موارد افسردگی، اضطراب و .... در اثر فعالیت فیزیکی بهبود یافته و ورزش به عنوان یک عالم حمایتی در درمان بیماری روانی پذیرفته شده است. ورزش و فعالیت جسمانی به همراه رژیم غذایی مناسب، عدم استعمال مشروبات الکلی و دخانیات و انجام مراقبت های دوره ای، در پیشگیری از بیماری ها و رسیدن به بالاترین سطح سلامتی و بازدهی اقتصادی و اجتماعی نقش دارند. ورزش های سبک مانند پیاده روی، باعث مصرف انرژی شده و سهم بسیار مهمی در کنترل وزن و کاهش چربی در بدن دارد. همچنین فعالیت فیزیکی سبک و منظم از طریق تقویت کارکردهای ایمنی، باعث افزایش سطح فعالیت سیستم ایمنی در بدن شده و در پیشگیری از سرطان مؤثر میباشد.

* تربیت بدنی از دیدگاه اسلام

«الهی قوعلی خدمتک جوارحی » حضرت علی (ع)

در بینش اسلامی بدن هدیه ای الهی است که بر اساس حسن کرامت آفریده شده است و ظرافت شگفت انگیزی در آفرینش آن به کار برده شده است . مطالعه و تامل در آن موجب افزایش معرفت انسانی نسبت به خداوند متعال می گردد .

امام سجاد (ع) در رساله حقوق می فرماید «بدن تو بر تو حقی دارد . حق آنست که آنرا سالم نیرومند و مقاوم در برابر شداید و سختیها و در کمال نشاط نگهداری .»

در بینش اسلامی ،تربیت و تقویت بدن و آمادگی همه جانبه آن مورد توجه است و در صورتیکه همراه با ذکر و یاد خداوند عین عبادتست .

درخواست سلامت و قوت بدن از خداوند جزو دعای مسلمانان است . در اسلام به مومنان قوی زیستن و با نشاط بودن و برخوردار شدن از سلامتی تن توصیه می شود . از این رو تربیت بدنی باید جزئی از برنامه زندگی و بخشی از مراحل آموزش و پرورش هر مسلمان قرار گیرد . مطالعه تاریخ حیات رسول گرامی (ص) و ائمه اطهار علیهم اسلام و نیز صحابه و تابعین گرانقدر آنان نشان می دهد که آنان به ورزش و تربیت و تقویت بدن خود می پرداختند و در فعالیتهایی از قبیل مسابقه دو ،اسب سواری ،تیر اندازی و شنا شرکت می کردند . ورزش دشمن کسالت و تنبلی و بد حالی و موجب نشاط و شادابی است . رهبران دینی به شدت ما را از تنبلی ،کسالت برحذر داشته اند .

امام صادق (ع) می فرمایند : « تنبلی و کسالت دشمن کار و تلاش است . »

*هدف نهایی تربیت بدنی و ورزش از دیدگاه اسلام تامین سلامت ، بهداشت بدن ، تقویت و رشد آن و در نتیجه حرکت بسوی کمال است .

* فواید ورزش :

اکثر مردم بر این موضوع واقفند که ورزش، بخش مهمی از نحوه زندگی است. ورزش منظم سلامت جسمی و عقلی را حفظ می کند و قادر است، خطر پیدایش بیماری های مزمن را کاهش دهد، امید به بقا را افزایش دهد و کیفیت زندگی را در طول سال های آینده بهبود بخشد . اگر ورزش را جزیی از برنامه روزمره خود نمایید، احتمالاً در خواهید یافت که انرژی بیشتری برای انجام فعالیت های روزانه معمول، (مثل خرید، کار منزل، مراقبت از کودک و باغبانی) دارید.

نداشتن فعالیت بدنی عامل زمینه ساز بسیاری بیماری ها و معلولیت هاست.

این مسئله هر سال باعث 2 میلیون مرگ در دنیا می شود، خطر بیماری های قلبی، دیابت و چاقی را دو برابر می کند، خطر ابتلا به سرطان ها به خصوص سرطان روده بزرگ رو زیاد می کند و باعث زیاد شدن فشار خون، افسردگی و اضطراب می شود در حالیکه فعالیت بدنی منظم حتی در حد متوسط، یکی از ساده ترین راه های حفظ سلامتی و پیشگیری از بیماری های قلبی، دیابت، چاقی و پوکی استخوان است.فعالیت بدنی انرژی را زیاد می کند، کلسترول مضر را در بدن پایین می آورد، به کنترل فشار خون کمک می کند، و در کنار همه این ها ابتلا به سرطان ها به خصوص سرطان روده بزرگ را کم می کند

نگاهی اجمالی به اهمیت ورزش

امروزه ورزش یکی از اموری است که به عناوین مختلف در جهان مطرح شده و گروه زیادی به اشکال گوناگون با آن سرو کار دارند. برخی از مردم، ورزشکار حرفه ای اند و گروهی ورزشکار آماتور.

گروهی طرفدار و علاقه مند به ورزش و دیدن برنامه ها، مسابقات و نمایش های ورزشی بوده، و عده ای نیز از راه ورزش امور زندگی خویش را می گذرانند.

وزارتخانه ها و ادارات ورزشی فراوانی تأسیس شده و مخارج زیادی صرف ورزش، ساختن استادیوم ها، مجتمع ها و باشگاه های ورزشی و نیز وسائل و لباس های ورزشی و یا تماشای مسابقات ورزشی می شود. بخش های قابل توجهی از برنامه های تلویزیون، رادیو، مجلات و سایر رسانه های گروهی، به ورزش و اخبار ورزشی اختصاص دارد و خلاصه ورزش یکی از اموری است که در جهان به صورت جدّی مطرح بوده و از جهات مختلف دارای اهمیت می باشد.

حرکت و جنبش از ویژگی های حیات انسان و دارای انگیزه و ریشه ای در سرنوشت او و عاملی برای رشد و سلامت و نشاط اوست. انسان نیازمند به حرکت و ناگزیر از حرکت است. منع انسان از حرکت نه تنها موجب توقف رشد بلکه سبب افسردگی، بروز رفتار ناهنجار و از دست رفتن شور و نشاط زندگی وی می گردد.

نیاز انسان به حرکت و فعالیت در طول تاریخ اهمیت داشته است. تربیت بدنی و ورزش جزء لاینفک تعلیم و تربیت هر جامعه و همراه با ارزشهای فردی و اجتماعی می باشد و وسیله ای برای رسیدن به سلامت جسمی و روحی نسل جوان ماست.

نباید چنین تصور شود که تربیت بدنی امری بی ارزش و تفننی است؛ برعکس، باید آن را جزء مهمی از زندگی به شمار آورد. مفاهیمی مانند تندرستی، بهداشت، رشد مردمی و اجتماعی و سلامت روحی ارتباط نزدیکی با ورزش و تربیت بدنی دارد.

• اهداف عمده تربیت بدنی در تاریخ زندگی انسان عبارت است از :

حفظ سلامت، تعمیم بهداشت رشد و تقویت قوای جسمی، آمادگی برای فعالیت دفاعی، کسب شادابی و نشاط و میل به موفقیت در وظایف شغلی و حرفه ای.

اهداف فوق تا به امروز با مختصر تغییری در نزد اکثریت جوامع بشری ترغیب می شود و بر حسب ضروریات بر یک یا چند هدف تأکید بیشتری به عمل می آید.

*** و هدف سازمان تربیت بدنی از تعیین هفته ای به نام "تربیت بدنی " پرورش نیروی جسمانی و تقویت روحیه سالم در افراد و توسعه و تعمیم ورزش و هماهنگ ساختن فعالیتهای تربیت بدنی و تفریحات سالم و همچنین ایجاد و اداره امور مراکز ورزشی می باشد .



:: موضوعات مرتبط: سیاسی، ،
:: برچسب‌ها: هفته تربیت بدنی و ورزش مبارک ,
نویسنده : حمید داودی راد
تاریخ : جمعه 25 مهر 1392

یوم الترویه (روز ترویه)
یوم الترویه (روز ترویه)
یوم الترویه (روز ترویه)
یوم الترویه (روز ترویه)

 

نويسنده: حسن نجفی
هشتم ذی الحجه روز ترویه است و این روزی است که حجاج نیت حج تمتع می نمایند و محرم شده از مکه سمت منی حرکت می نمایند و شب را در آنجا بیتوته می کنند و صبح عرفه به جانب عرفات رهسپار می گردند.

علت نامگذاری:

ترویه در لغت به معانی زیر آمده است :
سیراب کردن ، سیراب گردانیدن ، کسی را بر روایت شعر داشتن ، در کاری اندیشه کردن اندیشیدن ، در کار و نگریستن پایان آن را و تعجیل نکردن در جواب (لغت نامه دهخدا)
در علل الشرایع در سر نامیدن این روز به ترویه حدیثی از امام صادق علیه السلام که راوی می گوید: از حضرت پرسیدم چرا روز ترویه را روز ترویه نامیده اند؟
حضرت فرمود: زیرا در عرفات آب نبود و حاجی ها روز هشتم ذی حجه از مکه آب برمی داشتند و به عرفات می بردند و برخی از ایشان به بعضی دیگر می گفتند: تروّیتم، تروّیتم (سیراب شدید، سیراب شدید) لذا به خاطر هیمن، روز هشتم را روز ترویه نامیدند. (1)
باز نقلی دیگر آمده است که زمانی که ابراهیم علیه السلام مأمور شد خانه کعبه را بسازد مکان آنرا نمی دانست در نتیجه خداوند جبرئیل سلام الله علیه را نازل کرد تا مکان خانه را برای ابراهیم مشخص کند و خداوند تعالی پایه های کعبه را از بهشت نازل فرمود و حجرالاسود نیز نازل شد. سپس ابراهیم برای کعبه دو در قرار داد، دری در سمت مشرق و دری در سمت مغرب که مستجار نامیده می شود. وقتی ساخت کعبه به اتمام رسید ابراهیم و اسماعیل حج بجا آوردند و جبرئیل در روز هشتم ذی حجه (روز ترویه) بر آن دو نازل شد و گفت برخیزید و آب جمع آوری کنید، چون در زمین عرفات آبی وجود ندارد. بهمین دلیل این روز، روز ترویه (یعنی ذخیره کردن آب) نامیده شد. سپس ابراهیم گفت پروردگارا این شهر را محلی امن قرار بده و اهل آن را از میوه ها بهره مند کن...(سوره ابراهیم/35)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: منظور از بهره مندی از ثمرات، ثمره قلوب یعنی محبت مردم و تمایل آنها نسبت به مکه است تا بسوی آن بروند.(2)
همانطور که آشکار گردید وجه تسمیه یوم الترویه یا روز ترویه در کلام امامان معصوم برداشتن و ذخیره نمودن آب در روز هشتم ذی حجه می باشد.
از ابن عباس نقل شده که حضرت ابراهیم علیه السلام در خواب دید که فرزندش را سر می برند. فأصبح بروی یومه أجمع «پس صبح بیدار شده و همه آن روز را می اندیشید» که آیا خواب او امری است از جانب خدا یا نه؟ از این رو آن روز ترویه نامیده شد، پس لز آن در شب دوم در خواب دید فلّما أصبح عرف أنّه من الله «چون صبح شد دانست که آن از جانب خداست» از این رو آن روز عرفه نامیده شد.(3)

منزلت روز ترویه :

روز ترویه یکی از ارزشمندترین روزهای زمان برشمرده شده است که خود آداب و اعمال مخصوصی دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدای تبارک و تعالی از هر چند چهار شماره برگزید، از فرشتگان: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل و از پیغمبران چهار نفر برای مبارزه بوسیله شمشیر: ابراهیم و داوود و موسی و من و از خاندانها چهار خاندان که فرمود: خاندان آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید و از شهرها چهار شهر برگزید و فرمود: سوکند به تین و زیتون و طورسینین و این بلد امین پس مقصود از تین مدینه است و از زیتون بیت الممقدس و از طورسینین کوفه و از بلدامین مکه و از زنها چهار زن برگزید: مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه سلام الله علیها و از اعمال حج چهار عمل را برگزید: قربانی کردن و صدا به لبیک بلند کردن و احرام و طواف و ازماهها چهار ماه که ماههای حرامند برگزید: رجب و شوال و ذی القعده و ذی الحجه و از روزها چهار روز برگزید: روز جمعه و روز ترویه (هشتم ذی حجه) و روز عرفه و روز عید قربان.(4)
شیخ صدوق در امالی آورده است که از جمله اعمال مستحبی حج اینکه روز ترویه از هنگام زوال شمس تا شب را درک کند تمام حج تمتع را درک کرده است.(5)
طبق این روایات منزلت روز ترویه تا جائی است که درک آن مساوی با درک تمام حج انگاشته شده است، چرا که روز ترویه در اصل آماده شدن برای وردود به عرفات و عید قربان است.

اعمال این روز :

محمدبن ابی عمیر از یکی از یارانش از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود: روزه روز ترویه کفاره گناهان یک سال و روزه روز عرفه کفاره گناهان دو سال است.(6)
محدث قمی در مفاتیح الجنان روزه این روز را برابر با کفاره شصت سال برشمرده است و آورده است که شیخ شهید غسل این روز را مستحب دانسته است.

وقایع این روز:

در این روز؛ فرستادن نامه امام حسین علیه السلام به کوفه پس از شهادت مسلم بن عقیل:
بسم الله الرحمن الرحیم: از طرف حسین بن علی بسوی برادران مؤمن و مسلمان
سلام علیکم.
.... من روز سه شنبه هشتم ماه ذی حجه که روز ترویه است از مکه معظمه بسوی شما حرکت نموده ام. موقعی که فرستاده من بر شما وارد شد در کار خود شتاب کنید و کوشا باشید زیرا من در همین روزها نزد شما خواهم آمد و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
مورخین خروج اما حسین علیه السلام از مکه به سمت کوفه را هشتم ذی حجه یعنی روز ترویه نگاشته اند که اکنون به بررسی آن می پردازیم.

دیدگاه فقها:

از دیدگاه فقهی این سخن مشهور که امام حسین علیه السلام حج خود را نیمه تمام گذاشت سخن نادرست است زیرا امام علیه السلام در روز هشتم ذی حجه (یوم ترویه) از مکه خارج شد، در حالی که اعمال حج که با احرام در مکه و وقوف در عرفات شروع می شود از شب نهم ذی حجه آغاز می شود، بنابراین امام علیه السلام اصولاً وارد اعمال حج نشده بود تا آن را نیمه تمام گذارد. ایشان در هنگام ورود به مکه عمره مفرده انجام داد. البته مشهور است در برخی از کتابها مانند ارشاد شیخ مفید آمده که حضرت حج خود را تبدیل به عمره کرد و طواف و سعی انجام داد و از احرام بیرون آمد بدلیل اینکه قادر نبود حج خود را تمام نماید که این نظر بعید است.
روایتی نیز از امام صادق علیه السلام ذکر شده است که فرمود: قد اعتمر الحسین بن علی علیه السلام فی ذی الحجه ثم راح یوم الترویه الی العراق و الناس یروحون الی منی و لا بأس باعمره فی ذی الحجه لمن لا یرید الحج(7): امام حسین علیه السلام در ماه ذی الحجه عمره انجام داد و سپس در روز ترویه (هشتم) به سوی عراق حرکت کرد و کسی که نمی خواهد حج انجام دهد می تواند عمره انجام دهد. که می توان دلایل این خروج را بطور خلاصه چنین ذکر نمود: 1- خطر جانی 2- شکسته نشدن حرمت بیت الله الحرام.
ایشان به عبدالله بن زبیر فرمود: به خداوند سوگند، اگر یک وجب خارج از مکه کشته شوم برای من دوست داشتنی تر است تا آن که به اندازه یک وجب در داخل مکه کشته شوم به خداوند سوگند: اگر من به لانه ای از لانه جانواران پناه برم مرا از آن بیرون خواهند کشید تا آنچه را از من می خواهند به دست آورند.(8)

پي نوشت :

1-علل الشرایع ج 2 ص 399 باب 171
2-قصص النیاء ص 193
3-صحیفه سجادیه ترجمه و شرح فیض الاسلام ص 322
4- خصال ترجمه مهری ج 1 ص 249
5-امالی شیخ صدوق ترجمه کمره ای ص 651، احتجاجات ترجمه ج 4 بحارالانوار ج 2 ص 391
6-ثواب الاعمال ترجمه انصاری ص 145
7-کافی ج 4 ص 536
8-وقعه الطف ص 152

منبع: راسخون


:: برچسب‌ها: یوم الترویه (روز ترویه) و آغاز مراسم حج, مسجد حجت ابن الحسن(عج), حمید داوذی راد,
نویسنده : حمید داودی راد
تاریخ : جمعه 20 مهر 1392

سالروز ازدواج حضرت علی(ع) وحضرت فاطمه زهرا(س) مبارک

عکس سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه

بهشت از رایحه ای دلنوار، سرمست می شود.  

جشنی برپاست از انبوه فرشتگان و کائنات.  

بر منبری از نور و روشنایی، جبرئیل خطبه می خواند برای علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و زندگی آغاز می شود.  

طوبی، دل انگیزترین نغمه اش را شاباش می فرستد.  

صدایی می شکوفاند جان ها را و شاید خداست که برای این عروس و داماد پیام تبریک و تهنیت می فرستد.  

زمین:  

خانه وحی، مهبط فرشتگان است.  

مدینه، شادیِ این دقایق مقدس را پشت در خانه، به وجد آمده است.  

از میان تمام مردان عرب، تنها مدال همسری فاطمه، گردن آویز علی می شود.  

راز عشقی بزرگ.  

مَرَجَ الْبَحْرَیْنَ یَلْتَقیان.  

دو دریا به هم می پیوندند در قداستی بی نظیر.  

دو دریای علم و حلم، علی و فاطمه، تا جهان به خنکای وجودشان به ساحل آرامش برسد.  

و آب که چه زیبا مهر فاطمه را به دل دارد و خاک که راز بزرگی علی را به دوش می کشد.  

و عشق که از تلاقی این دو متولد می شود؛ آب و خاک،  

دین از این پس، آسوده خواهد بود در سایه سار محبت و مهربانی این عروس و داماد.  

«وَ لَهُ الجَوارِ المُنْشَئاتُ فِی البَحْرِ کَالاَعْلام؛ و از آن دو دریا، دو گوهر هستی پدید می آید؛ حسن و حسین، سید جوانان اهل بهشت».  

و حقیقت ادامه می یابد در گرو پیوند علی و فاطمه؛  

زیر یک سقف، پای سفره ای ساده، از پیوند دو نور، تا یازده ستاره روشن  

و تاریخ عشق، از همین جا آغاز می شود.



:: موضوعات مرتبط: مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: سالروز ازدواج حضرت علی(ع) وحضرت فاطمه زهرا(س) مبارک, ,
نویسنده : حمید داودی راد
تاریخ : جمعه 14 مهر 1392

فرا رسيدن ماه مهر ماه بازگشايي مدارس مبارك باد

اول مهر روز اغاز مهرباني،روز شور وشوق، روز حركت به سوي آگاهي بر همگان مبارك باد.

 

http://qwerty1340.persiangig.com/image/e1cacfb27da2.jpg

 

 

 اوّل مهر، آغاز مهرباني و مهرورزي، بر شما دانش آموزان مبارك باد.

آغاز مهر و طنین دوباره ی زنگ مدرسه و نسیم خوش تعلیم‌ و تربیت بر همه ی دانش‌آموزان و معلمان  پرتلاش ، مهربان و مهرپرور مبارک باد .

اول مهر شروع بهار تعلیم و تربیت مبارک باد.

آغاز ماه مهر، ماه شکوفایی علم و دانش مبارک باد.

آغاز فصل رويش بر جوانه های اميد مبارك باد

زنگ اوّل مهر، زنگ بيداري براي حركت به سوي فرداهاي روشن است.

اوّل مهر، روز مهرانگيز بازگشايي مدرسه ها و آغاز سال تحصيلي، بر شما دانش آموزان مبارك باد.

آغاز سال تحصیلی، آغاز سفر در مسیر دانستن و فهمیدن، بر دانش آموزان عزیز مبارک!

فرارسیدن تابش خورشید علم بر سرزمین دل ها مبارک باد.

اول مهر، روز طلوع دوباره صبح دانش بر سحرخیزان و دلدادگان عرصه علم مبارک باد.

طلوع دوباره خورشید دانش بر اهالی دانشْ دوست تهنیت باد.

اول مهر، روز بذرافشانی دانه های علم و بصیرت مبارک باد.

تولد دوباره مدرسه و کتاب نظم و انضباط بر همه جویندگان علم و دانش مبارک باد.

اول مهر، آغاز زنگ دانایی بر پیشه وران کسوت خرد مبارک باد.

فرا رسیدن دوباره عطر پرواز در فضای علم و دانش مبارک باد.

فصل پاییز و پیوند شاخه تعلیم و تربیت بر پیچک زندگی مبارک باد.

اول مهر، روز خانه تکانی و زدودن گرد و غبار جهل و جهالت مبارک باد.

در فصل پاییز، میوه بوستان درخت عمر بر شاخه علم به بار می نشیند.

فرا رسیدن ماه مهر و مهربانی مبارک.

ماه مهر، فصل رويش و شكوفايي دانایی ، بر تمامي معلّمان و دانش آموزان ايران زمين  تهنيت باد. شور سرمستي دانايي و توانايي گواراي وجودتان !

آغاز سال تحصیلی نو را که سرآغاز رویش و طراوت در بوستان عشق و محبت است به تمامی همکاران ارجمند و  فرهیخته و دانش آموزان جویای دانش و معرفت تبریک می گوییم و از خداوند منان برای تمامی عزیزان توفیق روز افزون همراه با شکوفایی و سربلندی مسئلت داریم.

شروع مهر سرآغاز بهار مهربانی و دوستی مبارک باد

 



:: برچسب‌ها: فرا رسيدن ماه مهر ماه بازگشايي مدارس مبارك باد ,
نویسنده : حمید داودی راد
تاریخ : سه شنبه 2 مهر 1392